۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

گذشته - قسمت آخر


جوابش این بود «سلام ... ممنون ... شما؟»
براش نوشتم یه همکلاسی! آقا سبحان دیگه؟
گفت آره من سبحانم. کدوم همکلاسی؟ کجا؟ اسمت چیه؟
براش یه اس ام اس دیگه ارسال کردم!
جوابی داد که خورد شدم!
«خودتو معرفی کن دیگه بلا... وایسا ببینم... سانی جون تویی... لیدی زیبا تو که گفتی برای همیشه میرم!»
این سبحان من بود؟!
براش ارسال کردم «سانی کدوم خریه! من پسرم!»
با عصبانیت پیام داد که بگو چی می خوای؟
نوشتم خودتو!
گفتم برو بابا ! برو که حوصله ندارم!
چند روزی اس ام اس ندادم تا اینکه یه روز بالاخره اس ام اس دادم.
دیدم هر چی فحش بلده داره نثارم می کنه!
آخرش هم گفت که دیگه بهم اس ام اس نده و گرنه ....
خلاصه هر چیزی که به ذهنش می رسید بهم گفت! ولی من اصلا به دل نگرفتم! چون همیشه با خودم می گفتم که اون منو دوست داره ! اینو می تونستم از نگاهش بخونم وقتی که بهم زل می زد.
دیگه بهش اس ام اس ندادم.
تا یک سال بعد . . .
همه چیز عادی شده بود تا اینکه اون روز لعنتی رسید.
تا بعد از ظهرش همه چیز خوب بود . اما ...
همین جوری داشتم وب گردی می کردم که یهو یکی آن شد ! باورم نمی شد! سبحان بود! برای اولین بار بود که با این آی دیش آن شده بود!
من: سلام
سبحان: سلام. شما؟
من: اسمت سبحانه؟
(عکس خودش رو گذاشته بود روی آواتار آی دیش)
سبحان: آره. شما؟
من: اگه بگم عاشقتم چی میگی؟
سبحان: مرسی عزیزم لطف داری
من: عکس خودته نه؟
سبحان:آره
من: همیشه می خواستم یه چیزیو بهت بگم
سبحان:بگو
من: دوست دارم
سبحان: خب حالا نگفتی خانم خوشگله اسمت چیه؟
زبونم بند اومد!
هیچی نگفتم تا اینکه buzz داد
من: من پسرم
سبحان:چی؟ خاک تو سرت! آخه آدم مگه عاشق پسر هم میشه!؟
من: ولی من دوستت دارم
سبحان:خفه شو! عوضی کثافت ....
بعد هم شروع کرد به فحش دادن . . .
اینقدرتند فحش داد که حتی نمی ذاشت من چیزی تایپ کنم!
براش نوشتم: فقط بيا با هم باشيم من سال هاست كه دوست دارم ولي تا به حال بهت نگفته بودم. يكي از عكسات رو برام ارسال مي كني؟
سبحان: عکس منو می خوای چی کار کنی؟ آخه روانی ! تو مشکل داری! تو و امثال تو باید از روی زمین پاک بشین همین شماها هستین که زمین رو به کثافت کشوندین! ....
و دوباره شروع کرد به فحش دادن!
اینقدر فحش داد تا اینکه خسته شد. آخرش هم گفت که دیگه بهم پی ام نده. حتی با یه ای دی دیگه هم ادش کردم ولی قبولم نکرد که توی لیستش ادم کنه!
آره این بود سزای منی که عشقی رو که 5 سال توی دلم نگه داشتم و به هیچ چیز و هیچ کس نفروختمش !
مگه من چی گفتم بهت؟
بعد از اون قضیه آی دیم رو از سایت یاهو حذف کردم!
اینقدر ناراحت و دپرس بودم که فردا صبح که دانشگاه رفتم اصلا حوصله ی هیچ چیز رو نداشتم. هر کی منو میدید می گفت هان چیه؟ با کسی دعوا گرفتی؟
بعد از اون روز چند بار بیرون دیدمش ولی دیگه حتی منو نگاه هم نمی کرد! وقتی منو میدید انگار که یک آدم غریبه رو دیده! اصلا بعضی موقع ها سرش رو بر می گردوند! تا منو نبینه!
از جاهایی که من بودم خودشو دور نگه می داشت!
بعد هم فهميدم كه با يه دختره رابطه داره !
جالبه كه حالا خيلي توي خيابون همديگرو ميديديم! ولي بعد از اون ماجرا اينقدر سرد شده كه باورم نميشه اين سبحان همون سبحان مهربون و شيطون منه كه هميشه سر كلاس ها هواسش به من بود
ولی حالا که یک سال تقریبا از اون ماجرا می گذره دیگه برام معشوق نیست
براش آرزوی موفقیت و سلامتی می کنم
و دوست دارم که خوشبخت بشه
فقط همین
حالا که از اون قضیه یه چند وقتی می گذره آرومم و دارم زندگیمو می کنم



فایل جالب امروز:
توضیح: كليپ عاقبت سر كار گذاشتن رفيق !!!
حجم: 1.86 مگا بایت
لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید

 باي 

2 نظرات:

نقطه چین ها . . . گفت...

خب سرانجامش کاملا مشخص بود..اشتباهی که خیلی ها کردن و میکنن!..بیشتر استریت ها ارزش عشق ندارن چون چیزی از عشق نمیدونن!!حتی اگه اینو از دخترهاشون بپرسی همینو بهت میگن...

یوسف

ناشناس گفت...

حالا چطور شد که تو عاشق یه هم جنس خودت شدی؟ خیلی کم پیش میاد اینجوری بشه من هم وقتی پیش دانشگاهی بودم از یکی از بچه های مدرسه خیلی خوشم میومد همش می رفتم دم کلاسشون تا نگاهش کنم یه جورایی تابلو شده بودم به دوستام هم گفته بودم اونا مسخرم می کردن

Followers

با پشتیبانی Blogger.