۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

حالا بیا و درستش کن !!!

امروز برگشت... بعد از یک سال که غیبش زده بود
خودش نبود ولی سایش همه جا بود
بعد از ظهر قبل از اینکه برم بیرون مثل همیشه رفتم دوش بگیرم
از حموم اومدم بیرونو با حوله روی مبل لم دادم
موزیک پخش می شد
گوشیم بالا سرم بود که صدا خورد
یه اس ام اس از کسی که شمارش رو ذخیره نکردم
ولی انگار 4 رقم آخرش آشنا بود
اصلن دوست نداشتم حتا بهش فکر کنم که اونه
نوشته بود که فروردین اومد... و من تو و آزرده بودم... منو ببخش...
یه همچین چیزایی !
تو ماشین بهش اس ام اس دادم
خدا ببخشه... اما به جا نیاوردم..
چند ساعت گذشت...اس ام اس نداد... دوباره اس ام اس دادم
که دیدم تماس گرفت
با دستپارچگی ولی با لحنی خونسرد !
گفتم الو... بله...؟
گفت سلاممممممممم علی آقای گل گلاب... خوبی مهندس
وای خودش بود !
اصلن به روی خودم نیاوردم و ادامه دادم: شما؟ (با لحن کاملن جدی)
گفت: اممم ... خب .... چیزه.... ببخشید اس ام اس رو اشتباهی فرستادم ...
من: در حالی که قیافم شکل ! شده بود ادامه دادم: خواهش می کنم...و در حال قطع کردن تماس بودم که شنیدم گفت نشناختی؟
گفتم نه
گفت باشه ببخشید.
...
یه نفس راحت کشیدم
اما می شناختمش و صد در صد اونم خودشو مثل من زده بود به نفهمیدن
صد در صد اون اس ام اس رو اشتباهی ارسال نکرده بود
اما حتا خیال اینکه اس ام اس اشتباهی ارسال شده بود هم خوشحالم می کرد
به همین خیالا بودم که رسیدم پیش دوستم و داشتیم با هم می حرفیدیم که یهو اس ام اس اومد
یه آب دهنی قورت دادم و همین طور که به صورت دوستم نگاه می کردم نیشم باز شد
ادامه دادم ... دو دقه بعد یکی دیگه اس ام اس اومد!
حالا یه بار سایلنت نذاشتما
دو دقه بعد یکی دیگه اومد !
بحثو پیچوندمو به بهونه ی کارتریج پرینتر از مغازه زدم بیرون
دو تا اس ام اس اولی از یکی از رفقا بود !
خب خدا رو سپاس !
اما سومی خودش بود!
یه نگاهی به این ور و اون ور کردم و بغ کردم و شروع کردم به خوندنش:
سلام... (فلانیم)... ببخشید خودمو معرفی نکردم... امیدوارم ببخشی و ....
از این حرفا
دو بار دستم رفت بهش اس ام اس بدم که آخه با چه رویی تو اس ام اس میدی؟ آخه با چه رویی من بهت اس ام اس بدم؟
چند سال از اولین باری که بم گفت دوست دارم می گذشت...
بعد ها شنیده بودم چشش یکی از دخترای دانشگاهو گرفته..
یه جورایی چند سال دنبالم بود...
سعی می کردم هرجایی که اون میره من نرم و خودمو اونورا ظاهر نمی کردم...
تقریبا یک سال میشد که بعد از اون همه ابراز علاقه از طرف اون و با کلی دعوا و فحش و بد و بیراه و حتا تهدید از طرف من قول داده بود دیگه پیداش نشه
اما کیه که نشناستش
من کسی رو نمی خوام که اگه یکی رو در کنار من قرار بدی و بگی یکیشونو انتخاب کن طرف دو دل بشه یا شک کنه
من کسی رو می خوام که اگه حق انتخاب بین من یا یکی دیگه ...
اصن چرا یکی دیگه ؟
همه ی دنیا رو بهش بدن
منو انتخاب کنه
ولی این نمی فهمه
خیال می کنه همه چیز بچه بازیه
بدم میاد از کسایی که دوست داشتن و عشق ورزیدن و به شوخی میگیرن
راستش خودم بعد از اون قضایا عذاب وجدان داشتم
دوست نداشتم سال نو با کسی قهر باشم یا دلخوری وجود داشته باشه
اما نمی دونم چه جوری از دلش بیرون بیارم که پر رو نشه!
آدم بی جنبه ایه
فکر می کنه هر لطفی که بهش می کنم نشانه ی دوست داشتنه و علاقس...
خداییش این پشتکار رو میذاشت در هر کاری الان مدال میگرفت.

پ.ن: اینم از شانس منه خره !

Followers

با پشتیبانی Blogger.