۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

\/\/\/\/|/\/\/\/\

 
روزها میگذرند ولی با حسرت ..
حسرت به کسی که 4 قدم آن طرف تر هر شب با یک نفر همخواب می شود ..
روزهای من پر است از حسرت های جوانی.. حسرت چیزهایی که تنها در ایران ممنوع است..
شاید اگر جای دیگر .. کشور دیگر.. یا آدم های دیگر بودند دنیا اینقدر دلگیر نبود.. شاید به قول او جبر است و باید ساخت چاره چیست؟
روزهای من پر است از حسرت روزهایی که بی تو هدر رفت.. روزهایی که اگر نبودی یادت بود.. اگر بودی همه چیز بود..
شاید نشنوی .. شاید نبینی.. شاید حتی ندانی.. چه روزهایی را از دست دادم..
وقتی جایی بودم که تو هم بودی همان بس بود.. از نفس کشیدن در آن هوا .. از بودن کنارت.. از وجودت.. از خود خود خودت لذت می بردم..
به دور از همه .. به دور از نگاه ها به چشمانت خیره می شدم تا خودم را پیدا کنم.. خودم را که در برق چشمانت در وجودت گم شده بودم..
آری بد روزگاری بود.. روزها برایم سال و سال ها قرن.. ولی خوب مانده ام .. هنوز همان پسر قدیم.. هنوز هم وقتی استاد قدیمم من را میبیند و با لبخندی بر لب به من می گوید اخم کن از خنده روده بر می شوم.. هنوز هم گاهی با توام.. نه زیاد ولی هستم.. چه قدر سخت است هر روز از کنار جایی عبور می کنم که روزها خودم و شب ها فکرم آنجا بود.. تعطیلات عید بدترین خبر بود.. ندیدنت آن هم دو هفته.. هر دو آمدیم .. تا آخرین روز.. یادت هست؟
رفتم سر میزت از نشستن در جایت لذت می بردم..
دست کردم زیر میز برگه ای را دیدم.. اسمت در بالایش می درخشید.. با خود گفتم بر می دارم.. برای یادگاری... ولی دلم نیامد.. چه طور بعد از این من باشم ولی بی تو.. چه طور صبح ها از خواب برخیزم بدون فکر به تو.. این دیوانه کننده است..
خیلی حسرت می خورم.. این روزها دو برابر شده.. حالا اگر کسی عاشق پیشه را ببینم که نا امید است می دانم چه طور او را به وصال برسانم.. حالا می دانم وقتی یک نفر تمام زندگیت می شود ترک او سخت نیست بلکه محال است.. ولی من همیشه برای چیزهای محال ساخته شده ام.. این را زندگی به من آموخت وقتی که تنها 8 سال داشتم ولی همه چیز را درک می کردم.. مجبور بودم در جایی باشم که نمی خواهم.. کنار کسی که دوستش ندارم.. ولی حیف که قول داده بودم.. که پسر خوبی باشم.. این را تو به من آموختی .. زمانی که روی سینه ات بودم و مرا می فشردی و هر دو می لرزیدیم.. آه که چقدر یک انسان می تواند پلید باشد.. قسم خوردم.. چند ماهی است.. اما به کسی نگفتم.. شما هم نگویید.. که انتقام آن روزها را از تو بگیرم.. روزهایی که از هر شبی سیاه تر بودند.. برای پسری به قول بعضی ها حساس.. احساسی.. و صد البته زود رنج.. خب معلوم است دیگر ته تقاری است و لوس.. طبیعی است.. بزرگ می شود..
اما من بزرگ شده بودم از همان روزی که آن همه سختی و فشار را تحمل کرده ام..
پدر بزرگ یادت هست؟ می گفتی این سختی ها برایت خوب است.. آینده ی خوبی داری.. لبخندی به لب و آتشی در درون.. این بود حال من.. ولی مثل همیشه در چهره ام احساسم معلوم نبود..
دلتنگم برای روزهایی که بی تو گذشت.. ولی گذشت.. اینقدر متنفرم از این جمله.. "گذشته ها گذشته.." .. این جمله اصولا برای "ماست مالی" به کار می رود..
حال من مانده ام و ظاهری آرام ولی باطنی خروشان.. این است حاصل دو دهه زندگی.. زندگی به من چیزهای زیادی آموخت.. آموخت که راحت دل نبندم.. هر واکنشی را با واکنش مناسب پاسخ دهم.. به راحتی همه را دوست داشته باشم ولی به آسانی عاشق نشوم..
روزگار گل و بلبلی است ..
روزهایی سرشار از نفرت و دوستی.. کینه و عشق.. هر چه هست.. به قول پیر مراد " این نیز بگذرد " ...


۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

نور امید


بی خبر یه روز اومد سر زد و رفت
خواب بودم وقتی اومد در زد و رفت
اومد و دید که دلم خوابه هنوز
نه نشسته روی بوم پر زد و رفت

اونیکه نور امیده
میگن از خدا رسیده
تو سیاهیه شب من
اون مثله صبح سپیده

اونیکه سه حرفه اسمش
اگه بشکنه طلسمش
من دوباره جون می گیرم
اون نباشه من میمیرم

گاهی عکسشو توی آب می بینم
دلمو واسش چه بی تاب می بینم
گاهی وقتا می بینم که اومده
نکنه بازم دارم خواب می بینم

اونیکه نور امیده
میگن از خدا رسیده
تو سیاهیه شب من
اون مثله صبح سپیده

اونیکه سه حرفه اسمش
اگه بشکنه طلسمش
من دوباره جون می گیرم
اون نباشه من میمیرم

اونیکه نور امیده
میگن از خدا رسیده
تو سیاهیه شب من
اون مثله صبح سپیده

اونیکه سه حرفه اسمش
اگه بشکنه طلسمش
من دوباره جون می گیرم
اون نباشه من میمیرم


وقتی این آهنگ رو میشنوم احساس خیلی خوبی دارم
فوق العاده
نه حالا فکر کنید واسه خاطر این بیته که میگه: «اونیکه سه حرفه اسمش !!!» نه اصلا !!!
آخه می دونین خیلی خوبه واسه آدم شعر بخونن !
اونم امیر که واقعا فوق العاده اجرا کرد

---

آپلود کردم ندیدین ببینین خب !

دانلود


۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

ملته داریم ؟!؟!؟!


من در کشوری زندگی میکنم که مردمش بیشتر از اینکه به بالا بردن فرهنگشان بیندیشند به بالا بردن بینی شان می اندیشند !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش به فروهر -نشان اصیل ایران باستان- عقاب می گویند !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش یکی از تفریحاتشان تماشای صحنه ی اعدام از نزدیک است ولو 5 صبح !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش زمانی که در حال تجاوز و کشته شدن هستند خواننده ای ترانه ی "همه چی آرومه ... !!!" را می خواند !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش دنبال تمدن گمشده ای هستند ولی خودشان حتی حاضر به خرید یک گل از کودکان کار نیستند !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش فرق بین عادت و عشق را نمی دانند !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش هنوز هم فکر می کنند که اگر کف دستشان بخارد معنایش این است که پول بدست خواهند آورد !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش تا زمانیکه ازدواج نکردند به دنبال فرار از تنهایی و پس از ازدواج به دنبال تنهایی هستند !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش مردانگی را تنها در توانایی تولید مثل می دانند !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش فکر می کنند که زندگی می کنند ولی تنها صبح را به شب می رسانند !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش در یک روز صد عدد دی وی دی ویندوز سون را رایت می کنند ولی عذاب وجدان نمی گیرند !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش برای خرید کتاب به مسجد و برای خواندن نماز به دانشگاه می روند !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش برای به بهشت رفتن سالی حداقل یکبار به حج می روند !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش هنوز اعتقاد دارند که در هر توالت باید یک عدد آفتابه وجود داشته باشد !
من در کشوری زندگی میکنم که مردمش نمی فهمند که من هم وجود دارم ... نفس می کشم ... و مانند آن ها نیازهایی دارم...

پ.ن1: جملات قصار بالا از خودم بود کسی که هیچ وقت شوخی و جدیش مشخص نی(=نیست) !
پ.ن2: دلخورم ... دلم گرفته... خلاصه هرچی که هست اگه همین یه تیکه جا هم نداشتم که دیگه هیچی ! واقعا آدم 100 تا دوست استریت داشته باشه ها ولی یکی هم حس از همشون بیشتر ارزش داره ! به خدا ... !!!


۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

اون آقاهه !




پرسید شبی زحال من دلدارم

گفتم که ز رنگ و روی تو بیزارم


گفتا نکنه دو تا شده شلوارت؟!


گفتم پ ن پ فقط تو رو دوس دارم!


***********************
در حاشیه ی خبر ها ...


بعضی مواقع یه خاطره ی بد یا یه رفتار ناشایست از یه نفر می تونه سالها به کابوسی برای آدم تبدیل بشه
توی داستان هایی که از گذشتم توی این وب منتشر کردم شاید دیده باشید که گفتم در دوران راهنمایی نه تنها مشکلی در مورد مدرسه و درس نداشتم بلکه دوران خوب و متفاوتی برام بود
ولی در مورد ناظم مدرسه براتون نگفتم !
راستش من یه رفیقی دارم که حدودا 2 سالی از من بزرگتره
دوران راهنمایی رو با هم توی یه مدرسه می رفتیم
اون نیمه ی دومی بود و من نیمه ی اولی و بطبع یه سال تحصیلی ازم بالاتر بود
آدم نسبتا خجالتی و نسبتا مذهبی هم هست
مثل من هم مبصر و همه کاره ی مدرسه نبود سرش به کار خودش بود و بس
نمراتش هم خوب بود
اینا رو گفتم تا کمی با شخصیتش آشنا بشید
توی اون مدرسه ناظمی داشتیم سی و چند ساله که خب مثل باقی پرسنل رابطه ی نزدیک خانوادگی هم با هم داشتیم و جلوی من سوتی نمی داد
ولی همون موقعی که سال اول بودم دیدم که بعضی از بچه هایی که سر کلاس شلوغ می کنن رو می بره قسمت پشتی حیاط مدرسه
برام خیلی جالب بود که چرا همیشه پسرهای خوشگل رو می بره
تا اینکه از یکی از بچه های سال سوم که منو میشناخت پیگیر ماجرا شدم که اونم پاسخم رو با یه لبخند داد و گفت می فهمی !
درجه ی فضولیم زده بود بالا
تا اینکه یه روز دیدم یکی از بچه هایی که بعدها هم محله ای هم شدیم رو داره با خودش می بره البته اینو بگم که هیچ وقت با زور نبود و همیشه با نوازش و قربون صدقه رفتن می بردشون !
خلاصه منم یواشکی دنبالشون رفتم
خب اولش برام خیلی شوک آور بود که چطور یه آدمی که وظیفش تربیت روح و روان یه بچست می تونه اینقدر پست باشه
اون بچه ها رو می برد و ترتیبشونو می داد
از اون روز به بعد دیگه هیچ دانش آموزی رو به دفتر معرفی نکردم ، در مورد این قضیه هم با هیچ کس صحبت نکردم تا همین الان که دارم بازگوش می کنم
پسر ها تو دوره ی راهنمایی و دبیرستان کنجکاوترین جانداران روی زمین هستن !
همین کنجکاوی باعث شد که بچه های دیگه هم برن دنبالشون و ببینن که چی کار می کنن
و این مساله مثل توپ توی مدرسه ی به اصطلاح نمونه مردمی به صدا دراومد و همه حتی والدین بچه ها هم قضیه رو فهمیدن و بعضی ها خواستار انتقال بچه هاشون به مدرسه ی دیگه ای شدن
خبر به مدیر مدرسه رسید و اون هم براش یک شرط گذاشت
گفت که باید زن بگیری !
گفت اگه زن نگیری نه تنها از این مدرسه بلکه از آموزش و پرورش اخراج میشی!
این مساله رو تنها پرسنل می دونستن و من !
هیچ کدوم از بچه ها نمی دونستن حالا بماند که چه جوری !
این مثلا آقای محترم هم پذیرفت که زن بگیره
خلاصه مامانه هم رفت دنبال یه دختر و با همون هم ازدواج کرد
از اون روز به بعد هر روز صبح که به مدرسه میومد توی دفتر مدرسه 20 دقیقه فقط غر می زد
و از زندگی بدش شکایت می کرد
خلاصه زنش هم نتونست دووم بیاره و بچه دوست داشت ولی ایشون دوست نداشتن و همین مساله هم باعث شد که زنش بره و از دادگاه تقاضای طلاق کنه
بعد از گرفتن آزمایش از هر دو متوجه شدن که این آقا بچه دار نمیشه
همین سند هم کافی بود تا دادگاه حکم طلاق رو صادر کنه
مدیر مدرسه هم دووم نیاورد و اونو به مدرسه ی سطح پایین تر تبعید کرد
چند وقت پیش داشتم با همون دوستم که اول پست بهتون گفتم صحبت می کردم
تا اینکه یهو این آقای ناظم رو دیدیم
بعدش این دوستم روشو برگردوند تا رد بشه
قضیه رو ازش جویا شدم و اون هم گفت که این هم مثل بعضی ها مریضه !
مریضه؟! یعنی چی؟
آره همجنسبازه !
چی؟ چی داری میگی؟
آره من خودم بارها دیدم مگه نمی دونی همه ی بچه ها می دونستن !
من خودم رو زدم به اون راه و تظاهر کردم که چیزی نمی دونم و ازش پرسیدم چرا اینو میگی؟
اینم شروع کرد به جمع بستن کل آدم های همجنسگرا با این آدم
منم ساعت ها باهاش صحبت کردم دلیل آوردم بحث کردم
ولی اون از مواضعش کوتاه نمیومد
میگفت هرچی رو بگی من قبول می کنم ولی این یکی رو نه
تو که نمی دونی این چه کارایی می کرد
تو چرا از این کارش دفاع می کنی؟
من که دفاع نکردم من خودم از این کارش متنفرم که بچه های مردم رو توی اون سن به اون کارها وادار می کرد
اما فایده ای نداشت و همیشه من هر حرفی که در دفاع از حقوق همجنسگرا ها می گفتم ایشون وصلش میکرد به اون آقا
واقعا بعضی موقع ها آدم می مونه که چی باید بگه
و اصلا چی درسته و چی غلطه !
بعد از این که اون همه باهاش صحبت کردم حالا حس می کنم که کمی واقع بین تر شده
ولی بازم جای کار داره
دلم می خواد بعضی موقع ها ...
بی خیال


پ.ن: در پایان باید روز جهانی كوروش بزرگ رو به همه ی ایرانی ها تبریک و فرخنده باد بگم و چه قدر خوب میشد که در آستانه ی این روز همه ی وبلاگ ها و وب سایت ها یک خط هم که شده در مورد این بزرگ مرد تاریخ بنویسن یا حداقل عکس پروفایلشونو در فیس بوک به نمادهای کوروش بزرگ تغییر بدن
اینم یه هدیه ی کوچیک به مناسبت این روز بزرگ

دانلود در جستجوی زیبنده های کوروش بزرگ با لینک مستقیم



۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

یه حرفایی هست

یه حرفایی همیشه هست / که از درد توی سینست
مثه رپ خونی  شاهین / پر از عشق و پر از کینست

پر از ناگفته هایی که / خیال کردیم یکی دیگه
دلش  طاقت  نمیاره / همه حرفامونو میگه

هممون همیشه یه حرفایی رو داریم که نمیشه به هرکی زد
ولی بعضی موقع ها دیگه هیچ سنگری برای آدم نمیمونه جز وبلاگ نویسی
که بیشتر برای من جنبه ی خاطره نویسی داره
این پست بالا رو توی فیس بوکم هم گذاشتم
خیلی شعرهای شاهین رو دوست دارم همون قدر که شعرهای رها و فروغ رو دوست دارم
می دونم که بیشترتون آکادمی موسیقی گوگوش رو دنبال می کنین
دیشب آهنگ دسته جمعیشونو اجرا کردن
منم دلم نیومد هم لینک مستقیمشو براتون گذاشتم هم خودم توی مدیافایر آپلود کردم دانلود کنین و لذت برین
شعرش از رها اعتمادی ، آهنگساز : بابک سعیدی ، خوانندگان: فریبرز (نفس من !!! ) ، آرمین ، مهران ، ماهان ، شیما ، آوا ، امیر ، شهرزاد ، آوش ، کاترین

آهنگ یه حرفایی:
لینک مستقیم :::
آهنگ با كيفيت MP3 192
Googoosh Music Academy – Ye Harfaei

آهنگ با كيفيت MP3 128
Googoosh Music Academy – Ye Harfaei

آهنگ با كيفيت OGG 64
Googoosh Music Academy – Ye Harfaei

آهنگ با كيفيت WMA 20
Googoosh Music Academy – Ye Harfaei

----------------------------------------------------


بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم و فکر کردن به گذشته ، حال و آینده ی زندگیم تصمیم گرفتم که فعلا به پیدا کردن نیمه ی گمشدم فکر نکنم
آخه پسر تو رو چه به این غلطا هنوز دهنت بوی شیر میده بچه !!!
حس می کنم هنوز موقش نرسیده و زوده !


۱۳۹۰ شهریور ۱۲, شنبه

این جوری !


هیچ وقت فکرشو نمی کردم که اینقدر بهت نزدیک بشم
نه اون موقع که 2 سال اصلا ندیده بودمت نه الان که یا بیرون همو میبینیم یا تو نت !
این دیگه چه جورشه خدا ؟!



پ.ن1:  امروز اتفاقی آدرس فیس بوکت رو پیدا کردم ! بازم مثل همیشه اعتماد به نفست بالاست ! شونصد تا عکس از خودت با فیگورهای مختلف آپلود کردی !
اینجا هم هنوز هستی سبحان !

پ.ن2:  دو سه تا آهنگ هست که هیچ وقت واسه من کهنه نمیشه
اولی رو موقعی که می خواید قر بدید گوش کنین ! :دی  ولوم رو بدید بالا آهاااااااااااااااااااااااااااااااااا بیا .... بیا وسط ... !!! :دی
دانلود

اما این دومی
این آهنگ رو می تونم بگم پرخاطره ترین آهنگ واسه منه
چه غروبایی که این آهنگ رو گوش می دادم و واسه سبحان گریه می کردم !
دانلود


آهان راستی تازگی شنیدم که هنگامه(خواننده) در وصف وبلاگم آهنگی رو خونده ! راضی به زحمتش نبودم ولی خب دیگه کاریه که شده ! نمیشه ردش کرد !
دانلود

*توصیه ی اکید: اگه این سه موزیک رو دانلود نکنین مطمئن باشین 60 درصد عمرتون به فناست !

۱۳۹۰ شهریور ۱۱, جمعه

این نیز بگذرد . . .


ماه رمضان. نه ببخشید ماه مبارک رمضان!!!
بله توی این ماه به اصطلاح مبارک رمضان بود ساعت 8 یا 8 و نیم به سفارش خالم داشتم می رفتم که زولبیا و بامیه به سبک کم شربت بخرم. همون کم شیرین !
دم غروب بود و هوا بارونی...  و زمان افطار بندگان خاص خدا ! توی اون زمان اگه بیرون رفته باشین حتما دیدین چه غوغاییه ! هرکی داره می دوئه یه طرف ! آخه از صبح تا حالا منتظر این لحظه بودن. مگه اصلا اون همه خوراکی رو واسه کی جمع کرده بودن؟  قبل از اون قنادی یه مسجدی بود که همه داشتن با سر می رفتن توش ! نمی دونم چه خبر بود! فقط یه برادری اون کنار جلوی در ورودی وایسا بود و هی داد می زد: «برادرا تشریف بیارن ... نمازتون رو سر وقت بخونین... » بعدش که دید بهش زل زدم و چون یقم باز بود و یه گردنبند به گردنم و لباس جین و خلاف اسلام هم به تن کرده بودم، اخماش رفت تو هم و زیر لب ایس ایس پیس پیس می گفت ! من که نفهمیدم فقط یه لبخند حواله ی بد بختش کردم. دلم براش سوخت.
هنوز قدم از قدم برنداشته بودم که با دیدن صحنه ای سرجام خشکم زد.
یه پیرمردی کنار مسجد نشسته بود برای اینکه بارون به پاهاش نخوره یه مقوایی رو برداشته بود و جلوی پاش گرفته بود. دیدم برگشت به پشتش دقیقتر شدم دیدم یه تیکه نون خشک که توش یه دونه خرما بود رو برداشت و آروم آروم گازش زد...
نمی تونست تند تند بخوره نه که گرسنش نباشه ... نه ... کاملا مشخص بود که مدتهاست که غذای درست و حسابی نخورده ... چون نون خشک بود نمی تونست تند تند بخوره... در حالیکه همون لحظه بوی کباب از کباب ذغالی دو قدم اون ورتر آدم رو مدهوش می کرد...
وای خدای من...
مثل همین الان چنان بغضی گلوم رو فشار می داد که اشکم دراومد...
در بالاترین نقطه ی شهر یا همون بالا شهر که در هر خونه ای رو بزنی حداقل چهار پنج تا ماشین مدل بالا هست اون وقت یه آدم باید اینجوری زندگیش رو بگذرونه؟!
چه انصافیه؟
از اونجایی که معلوم بود آدم آبروداریه به روم نیاوردم و نذاشتم منو ببینه که دارم نگاش می کنم
جالب این بود با اینکه یک متری بیشتر ازش فاصله نداشتم ولی اصلا منو ندید !
سری زدم به چاک!
رفتم نون و زولبیا رو خریدم بعد از اون مسجد یه کباب ذغالی بود رفتم و از دور جایی رو که اون پیرمرد نشسته بود رو نگاه کردم
شاید نشسته باشه
برم براش یه چیزی بخرم
اما نه.. نبود... رفته بود... شاید رفته بود خونه پیش همسرش یا حتی بچه هاش... ولی با چه رویی...؟
سریع ماشین گرفتمو رفتم خونه
همین یه صحنه کافی بود که کاملا بهم بریزم
شبش نخوابیدم
همش چهره ی اون پیرمرد جلوی چشمام بود
فرداییش هم رفتم اونجا ولی نبود
پس فردا هم نبود
نبود و نبود ...
پ.ن1: خواستم مثل همیشه بگم و شاد باشم ولی نشد. شرمنده
پ.ن2: نمی دونم چرا بعضی از این دوستان هم احساس ما توی فیس بوک آبری این قشر رو می برن!؟ یارو داره باهات چت می کنه (حالم از چت توی فیس بوک بهم می خوره) میگه من جز دوست داشتن به چیز دیگه ای فکر نمی کنم!
میری تو پروفایلش میبینی جلوی about نوشته: m/27/t من از پسرای گوشتی خوشم میاد اونایی که کونشون بزرگه !


۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

شراب الهی !




 
آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید

تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
بر خاک من از ساقه ی انگور بکارید



آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات
یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات

هر قدر که در خاک ننوشیدم از این باده ی صافی
بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی


جز ساغر و پیمانه و ساقی نشناسم
بر پایه ی پیمانه و شادیست اساسم

گر همچو همای از عطش عشق بسوزم
از آتش دوزخ نهراسم ..نهراسم


 نمی دونم تا حالا شراب خوردین یا نه منظورم این مشروب های دست ساز پایین شهر یا عرق سگی نیستا ! چند وقت پیش یکی از اقواممون که پزشک قلب بود از خارج اومده بود و یکی تو جمع ازش پرسید که دکتر شراب خوبه یا بده؟ بعد از کلی بالا منبر رفتن گفت شراب قرمز برای قلب خوبه البته زیاده روی در هیچ جا خوب نیست
نمی دونم چه قدر تا حالا با خلق و خوی من آشنا شدید ولی اگه این وبلاگ رو دنبال می کنین حتما منو اینقدر شناختین که بدونین اصلا اهل خوردن شراب نیستم نه که فکر کنید موقعیتش پیش نیومده ها نه ! اتفاقا تا بخواید پیش اومده ! من از 5 سالگیم دمنا و پاسورم (ورق) حرف نداشت از شوهر عمه ی خاک بر سرم که از همین جا انزجارم رو ازش اعلام می کنم همیشه می بردم آخه بچه زرنگ شون بود همیشه هم سر سفره و یا بعد و قبل و حتی گاهی در حین بازی مشروب می خوردن و سیگار می کشیدن. این سیگار کشیدنشون اینجوری بود که چشم چشمو نمیدید ! آخه 10 نفر با هم سیگار بکشن همین میشه دیگه ! عین لوله بخاری !  اما برعکس خانواده ی مادرم به شدت از مشروب متنفرن اگه تا حالا هم لب به مشروب نزدم فقط به خاطر مادرم بود. همین چند روز پیش رفتیم رامسر عروسی یکی از آشنا ها ! من کشور ایران رو به دو قسمت تقسیم می کنم شمال یا نیمه ی بالایی توی عروسی ها مشروب می خورن و جنوب یا نیمه ی پایینی! تریاک و منقل و وافور و ... :دی
البته این شنیده ها نیستنا از گیلان و مازندران تا تهران و کرمان و اهواز و ... مراسم های عروسیشون رو دیدم
چند روز پیش هم که عروسی دعوت بودیم و به طبع چون شمال بود باید مشروب سرو می شد ! 
سر میز نشسته بودیم با رفقا (البته اینو بگم این جشن با اون جشنی که توی دو پست قبلی گفتم فرق داره ها ! ) داشتیم وقت میگذروندیم 
یه پسره بدجور تو مخ بود! خیلی خوشگل بود خیلی . همین جوری زل زده بود بهم بدبختی این بود که نمی شد توی اون هاگیر واگیر نخ داد ! به خاطر اینکه رفیقمون برادر فضولشو همراه خودش آورده بود اون هم دقیقا جلوی من نشسته بود و زل زده بود تا از من سوتی بگیره ! خلاصه پسره خودشو کشت بنده خدا به ما نظر کرده بود ولی منم اینجا پام گیر بود ! دیگه تحمل اون فضا رو نداشتم
من: «من میرم بیرون »
یکی از رفقا : «کجا؟ تازه مجلس گرم شد»
من: «یه خورده حالم خوب نیست زودی میام»
برادر فضولش گفت: «آخی کجا میری بچه ها نگران نباشین من باهاشم !»
من: با پوز خنده مسخره ای گفتم: «بله این هست شما نگران نباشین!»
تا دم در رفتم و دیدم یهو یک  مرد خیکی 50، 60 ساله بغلم کرد و شروع کرد به شعر خوندن ! لالای لای . . . !!! توی اون جمع ! آبروم رفت! کنارش زدم و سریع رفتم بیرون و فهمیدم که بله مشروب خورده بود ! دکتر حق داشت هرچیزی زیادش بده ! این یکی رو با تموم پوست و جونم حس کردم !
سریع رفتم و بقیه بچه ها هم اومدن دنبالم و با هم رفتیم و در پشتی ماشین رو باز کردم و یه کم دراز کشیدم
یهو یکی پشت ماشین کوبید و گفت علی بیا بیرون کارت داریم. بابا  یه دقه اومدیم خودت رو ببینیم همش تو آشپزخونه بودی !
من: بازم یه لبخند تلخ تحویلشون دادم و گفتم : «چیه چی کار داشتین؟»
صاب مجلس ! : «ببین برات چی آورم ! فقط واسه تو گرفتم جیگر 200 دلار شدش !»
من: «ولی تو که می دونی من مشروب نمی خورم»
صابش! : «حالا این یه بار و واسه خاطر ما بخور بعد هم همین طور که توی دستش پیمانه! شراب رو گرفته بود به سمت من اومد و دست راستش رو به دور کمرم برد و همین طور که به لبام خیره شده بود و بهم نزدیک و نزدیک تر میشد گفت بیا عشقم همین یه شب و با من بزن. »
واقعا از خود بی خود شده بود نمی دونم همه این جوری میشن یا بستگی به جنسش داره یا اینکه چه قدر میل کرده باشی !
خلاصه دوباره رفتم تو مجلس !
توی دلم گفتم حداقل اینجا امن تره !
پسره که منو دید از سر جاش پاشد که باهام بیاد ولی من همون جا سر میز بقلش نشستم. نه دیگه واسه امشب بسه !
خلاصه من تنها بودم همه ی بچه ها بیرون در حال تناول مشروب بودن و منم تک و تنها توی طبقه ی همکف هتل سر یه میزی که یه پارچه ی سپید و قرمز رنگ روش کشیده شده بود نشسته بودم و منتظر اینکه بچه ها بیان
یکی دو تا سوژه گیر اومد ولی خب نه خوب نبود !
شب نسبتا خوبی بود 
چند روز بعد رفیقم منو دید گفت یه یادگاری خوب واسه ما گذاشتی! گفتم چه طور؟ گفت فیلمبرداره همین جوری روی تو زوم کرده بود! یه یک ربعی فقط داشتیم تو رو میدیدم!
امان از این عروسی ها...!   امان !!!

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

تو رو با تموم حرفا دوست دارم . . .

 
هنوزم فانوس این دهکده ام

حرمت نفت و طلا تو خونمه


تو رو با تموم حرفا دوست دارم
 
اسمتون هنوز سر زبونمه


واسه کاشی کاریات دلواپسم

واسه حوضای عمیق نقاشی


واسه آینه کاری طاقای نور
 
واسه گنجشگکای اشی مشی

واسه گنجشگکای اشی مشی
 
اگه من مثل درختا ایستادم
 
ریشه هام تو دستای تو محکمه



 رگام از تو خون می گیره شب و روز

منو با اسم تو می شناسن همه
 

مال من باش و نذار ستاره ها

مث فانوسای مرده بد بشن 


وقتی سرما می زنه زمستونا

از سر نعش درختا رد بشن

 
اگه من مثل درختا ایستادم . . . . . 
مال من باش و نذار ستاره ها . . . . . 
وقتی سرما می زنه زمستونا . . . . . .


هنوزم ساقه ی لاله های تو
 
تازه از اشکای پنهون منه


مشتی از خاکتو بردار و ببین

تو رگاش نفت تو و خون منه


مال من باش و نذار ستاره ها

مث فانوسای مرده بد بشن


وقتی سرما می زنه زمستونا

از سر نعش درختا رد بشن


مال من باش و نذار . . . . . .

 
پ.ن1: اول از همه بگم شعر بالا از عبدالجبار کاکایی هستش، خب این از کپی رایت !
پ.ن2: کشورم سرزمین باستانی پارس رو بیشتر از هر چیزی دوست دارم . . .  تو رو با تموم حرفا دوست دارم . . .
پ.ن3: راستش هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر منطقی و خونسرد باشم ! اینو تازه دیروز فهمیدم ! چه حالی میشین اگه حاصل 1 سال و نیم تلاشتون یک شبه بپره؟
پ.ن4: یه توصیه امنیتی؛ اگه زمانی که دارید با سیستم خانگی یا همون پی سی یا با لپ تاپ همایونیتون کار می کنید و دیدید که صفحه ی مرگ آبی (Blue Screen of Death) ظاهر شد و بعد از 7 ثانیه یا کمتر ریست شد ! قبل از اینکه دنبال شلوار اضافی بگردین ! سیستم رو خاموش کنین و دوباره با این یوزر و این سیستم عامل بالا نیاید ! 
پ.ن: یه توصیه ی دیگه؛ هرگز و هرگز تکرار می کنم هرگز با استفاده از Bitlocker سیستم عامل سون (7) درایو هاتونو رمز گذاری نکنین !
پ.ن5:  خبری که هنوز بنا به دلایلی منتشر نشده ویروس جدیدیه که راه افتاده و با اینکه هر روز خسارت های جبران ناپذیری رو به سیستم های کامپیوتری می زنه ولی هنوز بنا به دلایل امنیتی بازگو نشده ! امیدوارم نصیب شما نشه !
پ.ن6: ساخت خونه ی جدیدمون به اتمام رسید و ما هم اسباب کشی کردیم. اینجا که هستم خیلی نزدیک به خونه ی سبحانه. چند روز پیش همین طور که روی مبل دراز کشیده بودم و داشتم تی وی نگاه می کردم یهو یادش افتادم. نمی دونم چرا ولی فکر کردم که خیلی بهم نزدیکه. رفتم پشت پنجره و دیدم یه پسر لاغر و قد بلند سرش رو پایین انداخته و داره از زیر پنجره ی خونه ی ما رد میشه. راستش اول نشناختمش بس که لاغر شده بود بر عکس من ! آره خود سبحان بود !
۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

عروسی هم عروسی های قدیم !

اه اه اه ! اینم شد عروسی ! خیر سرشون توی بهترین هتل استان عروسی گرفتن ! حیف که عروس دختر خالم بود وگرنه نمی رفتم. خانما جدا آقایون جدا ! مملکته داریم ؟! حالا ما که به خانما چشم نداشتیم ولی آخه ارکستر که طرف خانماس عروس و داماد هم که طرف خانما نشستن هر سه اسپیکر باند هم که طرف خانماست ! حالا بدتر از همه اینه که یه گارسون هم تو این واویلا چشمت رو بگیره ! دیگه نور الا نوره ! اونم نبود که دیگه هیچی دیشب کوفتمون شده بود !!! طرف خانما هم بزن و برقص در عوض مردا برای اینکه بگن ما هم هستیم همه دور هم جمع شدن و دارن در مورد اقتصاد روز دنیا و مملکت داری صحبت می کنن ! آخه اینم شد عروسی ! قر تو کمرمون خشک شد هیچکی نرقصید ! تهش هم که قاطی شد کمیته اومد همه رو جمع کرد ! ما هم موندیم و بر باعث و بانیش صلوات فرستادیم ! شما هم بفرستید ... !!!
۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

دنيا پر نامرده . . .

 
ديروز واقعا يكي از بدترين روزام بود، يه حرفايي بين ما رد و بدل شد كه اصلا حتي فكرش رو هم نمي كردم كه كارمون به اينجا برسه
ديروز چهره ي واقعيش رو ديدم و فهميدم كه اين همه مدت اشتباه نمي كردم. ديشب موقعي كه نور مهتاب روي صورتم افتاده بود و به ماه خيره مي شدم تمام اين سال هايي كه با هم دوست بوديم يادم اومد تمام اس ام اس هاي عاشقانش... مي دونستم كه فقط واسه ارضاي جنسيه كه اين حرفا رو زده اما باورم نمي شد كه اين جور بي پرده بره سر اصل مطلب... خيلي بي چشم و رويي... تقصير خودم بود كه از اول بهش بها دادم... اينقدر حالم رو بهم زد كه دوست دارم از اين شهر برم تا هيچ وقت ديگه چشمم به چشمش نيفته...

ديروز براي اولين بار بود كه از مرد بودنم متنفر شدم

پ.ن: مجله ي ندا يه تست خودشناسي گذاشته حتما بريد و ببينيد :  http://www.nedamagazine.net/29/mehrdad2.htm


۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

فرهنگ هفت هزار ساله - اما ما ايراني ها همينيم

توی چت اولین سوالی که یه ایرانی میپرسه اینه   asl midi?

فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم

رفیقام که توی رفسنجان دانشجو بودن میگفتن هر چی تن ماهی میخریدیم چند سال پیش زیرش نوشته بود اهدایی به مردم بم

شنیدم که میگفتن توی زلزله بم اولین ادمایی که رسیدن اونجا قاچاقچیای جیرفتی بودن که ادرس مواد فروشای بمی رو بلد بودن اومده بودن برای مواد دزدی نه برای کمک

فقر اینه که کتابخونه ی خونه ات کوچکتر از یخچالت باشه

شمع ماشین رو میندازن تو دهنشون خیس میشه بعد تف میکنن تو شیشه ماشین کل شیشه میاد پایین برای ضبط دزدی ( جنبه اطلاع داشته باش از فردا ضبط دزدا سه برابر نشن! )

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته

هر کس زنگ میزنه خونه مون میگه کامپیوتر داری باید بدونی که میخاد کارت اینترنت و دی وی دی های پسرشجاع رو بهت قالب کنه.

انقدر سایتای تبلیغاتی ساختن که وقتی دنبال یه چیزی تو گوگل میگردی فقط تبلیغ عینک و قرص چاقی و ... میاد

با دستمال یزدی دزدگیر ماشین رو از کار می اندازن

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری

طرف راننده اتوبوسه میگه که سی دی میگذاریم جلوی اتوبوس جوری که نورش منعکس بشه تو دوربینهای کنترل سرعت وقتی میخاد عکس بندازه ازمون شماره پلاک معلوم نمیشه

هفته پیش تو مترو دعوا شده بود. دو نفر در حد مرگ همو میزدن بعد کاشف بعمل اومد که دعوا سر این بوده که چرا یکیشون زل زده بوده به اون یکی

فقر اینه که دم دکه روزنامه فروشی بایستی و همونطور سر پا صفحه اول همه روزنامه ها رو بخونی و بعد یک نخ سیگار بخری و راهتو بگیری و بری

پ.ن: يه بار ديگه شروع كرد ... همون پسره رو ميگم كه توي دو پست قبليم گفتم ... چند روزه اعصابم رو خورد كرده ... ميبينه به شماره گوشي هاي ناشناس جواب نمي دم الان ديگه ياد گرفته از تلفن هاي ثابت زنگ مي زنه ... همه تقصير خودمه ... چند روز پيش حدود ساعت 10 شب داشتم ميومدم به سمت خونه ديدم توي تاريكي يكي بهم گفت سلام علي آقا خوبي ... منم يكم واسادم و بعد هم سلام كردم گفتم مرسي ... بعد تازه فهميدم كه خودش بود ... امروز هم اينقدر گير داد كه مجبور شدم چيزايي رو كه هيچ وقت دوست نداشتم بهش بزنم و گفتم ... اميدوارم كافي بوده باشه ...
۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

عنوان نمي خواد !

نمي دونم چم شده كه ديگه حتي خودم هم نيستم ! اين چند وقته مسائلي باعث شد تا به اين روز بيافتم خيلي سخته تو اين اوضاع گوشي براي شنيدن هم وجود نداشته باشه
مني كه وسواس خيلي زيادي روي غذا خوردن داشتم و هميشه با يك كيلو اضافه وزن خودمو مي كشتم الان اينقدر بي خيالم كه چند برابر قبل غذا مي خورم بدون توجه به چيزي !
در اوج امتحانا هم ورزش و پياده روي روزانه رو فراموش نمي كردم ولي الان كه بيكارم كاملا ولش كردم
اصلا دل و دماغ چيزي رو ندارم نمي دونم چم شده!
ديروز يكي از بازيكناي معروف كه خيلي دوستش دارم و براش وب سايت ساخته بودم و توي فيس بوكش هم عضو بودم برام پيام داد توي اين اوضاع اون تنها دلخوشيمه
خيلي چيزا توي زندگيم عوض شده ولي نه در جهت مثبتش. ولي به آيندم اميدوارم و سعي مي كنم امروزم رو هم خوش باشم. سعي مي كنم البته !
۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

بوشو بوشو تره نخوام !

بعضي از موقع ها مي زنه به سرم كه حالشو بگيرم ! رفيق بوديم از 15 ساله پيش. شاگرد بابام بود. ابتدايي رو با هم يه جا مي رفتيم يادمه هر روز 10 دقيقه بعد از اينكه من مي رفتم مدرسه ميومد در خونمونو مي زد كه علي هست؟ اهل بيت: نه تازه رفته مدرسه! هر روز . . . به خدا هر روز . . .
آخه خونمون توي يه محل بود خونه ي كوچكي داشتن كه اجاره اي بود ! هر موقع خونه ي ما ميومد چهار چشمي به در و ديوار نگاه مي كرد و بهم مي گفت خوش به حالت خونتون به اين بزرگيه تازه اجاره اي هم نيست! بعد از مدرسه هم هر وقت خونه ميومدم مادرم مي گفت: «علي يه پسره تو دماغي حرف مي زد گفت كه علي هست؟» من: «مامان هنوز بعد از يه سال نشناختيش فلانيه ديگه ! » اولين بار اون بود كه بهم پيشنهاد داد كه با هم حال كنيم. دوم راهنمايي بودم ولي خب زير بار نمي رفتم! نه اينكه فكر كني كه كلاس ميذاشتم ! نه! نسبت بهش هيچ حسي نداشتم! حتي به نظرم خوشگل هم نميومد كه به خاطر اين باهاش باشم!!! البته اون موقع من اين طوري فكر مي كردم كه حداقل با كسي رابطه ي ... داشته باشم كه حداقل خوشگل باشه ! گذشت و دم كنكور رسيد. هردومون شديم پشت كنكوري! من كامپيوتر رفتم اون عمران. گيرهاش بيشتر شد هر روز يا دم در خونمون بود يا بهم اس ام اس مي داد يا زنگ مي زد. تموم حرفاش هم همين بود كه بيا با هم حال كنيم. گذشته از اشتباهي كه سال قبلش با اون تجربه كرده بودم ديگه نمي خواستم كه حتي رابطمون در حد يك دوست هم ادامه پيدا كنه. جالب بود كه وقتي با بچه هاي محل دور هم بوديم بعد از فوتبال هميشه از مخ زدن هاش مي گفت و از دختر بازي هاش و همين موضوع هم منو مصرتر كرد كه اين رابطه رو كات كنم. اول از همه اسم و شمارش رو از گوشيم حذف كردم جوابشو ندادم حتي باهاش قهر كردم ولي فايده اي نداشت. بهش توهين كردم، تحقيرش كردم، بي محلي كردم بهش ولي آتيشش تند تر شده بود. نشستم فكر كردم كه اين رو دو چيز حساسيت داره يك اينكه آدم نسبتا خسيسيه و دو اينكه خيلي ترسوهه. گزينه ي اول كه جواب نمي داد چون اون به خاطر من نزديك 20 خط خريده بود كه هر روز با يكي بهم اس مي داد مي رسيم سر دومي! بهترين كار اينه كه يه اس ام اس از طرف مخابرات براي تهديد به انسداد خط(سيم كارت) بهش بدم ولي چه جوري!؟ يه سايت خارجي پيدا كردم كه رايگان و بدون شماره مي تونستي به هر كي كه مي خواي اس ام اس بدي! بهش پيام دادم: «مشترك گرامي در صورت مزاحمت براي شماره ...{شماره خودم} خط شما مسدود خواهد شد ! » بله ! خب با شناختي كه من ازش داشتم اين اس ام اس جواب مي داد همين طور هم شد! 2 ماه هيچ خبري ازش نبود حتي مغازه رفيقش كه اون موقع به بهونه ي ديدن من ميومد هم نبود ! اي ول جواب گرفتم !
اما بعد از 2 ماه يه اس ام اس از اون اومد : «نمي خواستم مزاحم بشم فقط به يادت بودم گفتم يه خبري ازت بگيرم ببخشيد اگه مزاحم شدم‌!» نه مثل اينكه اينم جواب نداد. خوب مي شناختمش ! من دو حالت داشتم! يا بايد به اس ام اسش جواب مي دادم كه نتيجش مي شد شروع رابطه ي مزخرف من و اون! يا اينكه جواب نمي دادم كه باز بعد از دو هفته روش باز مي شد و دوباره همون آش و همون كاسه! حوصله ي اس ام اس دادن بهش رو نداشتم يعني 15 ماه قبل به خودم قول دادم كه اين رابطه رو كات كنم و كردم! حالا وقت جا زدن نبود! بنابراين اس ام اس ندادم. همون اتفاقي افتاد كه فكرش رو مي كردم! بعد از چند روز دوباره روش به روم باز شد! اما اين بار اس ام اس هاش آنشين تر بود! اين قدر خط عوض كرد و بهم با همون شماره ها اس ام اس عاشقانه داد كه ديگه از اون موقع تا الان به هيچ شماره ي ناشناسي جواب نمي دم! متن اس ام اس هاش رفته بود به سمت اينكه «آخه بگو چرا ازم دلخوري؟ چرا؟ هرچي شده تو ببخش من جبران مي كنم! . . .» اوايل كه اس ام اس هاش اين بود كه «علي خيلي دوستت دارم هرچي دارم به زير پات مي ريزم فقط بيا با من باش! فقط بزار يه بار لباتو ببوسم! يه بار دستم رو بكنم . . . » !!!
خب بگذريم! اين فشار روحي هميشه روي من بود كه وقتي بيرون ميرم يا حتي وقتي اس ام اس براي من مياد او نباشه كه متاسفانه 50% هست! امروز هم هي گير داده كه امتحان برنامه نويسي دارم تو رو خدا بيا كمكم كن! با شناخت كاملي كه ازش داشتم و با اينكه مي دونستم دروغ نميگه كه امتحان برنامه نويسي داره! ولي بهش اس ام اس ندادم چون مي دونستم خودش دوباره اس ام اس ميده و زنگ مي زنه! بعد از 5 دقيقه دوباره اس ام اس داد كه بيا تو رو خدا هيچي سرم نميشه! بعد هم از خونشون زنگ زد!
پ.ن1: راستش با اينكه اين روزا خيلي خمارم ولي بازم سر عهد سه سال پيشم با خودم هستم!
پ.ن2: بعد از 6 ماه دوري از دوستان هفته پيش رفتم يوني قبليم بعد از كلي احوالپرسي با همكلاسي هاي قديمي رفيقم بهم ميگه «حيف كه من دختر نيستم وگرنه روزي صد بار بهت مي دادم!» مملكته داريم؟!
پ.ن3: توي اين چند روز خيلي بهم سخت گذشته و همچنان هم ادامه داره توي اين وضع امتحانا تكليفم چي مي خواد بشه خدا مي دونه ! خيلي اوضام خرابه! خيلي!
علي همچنان شانه هايي را براي گريه كردن كم دارد!





۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

شانه هايت را براي گريه كردن دوست دارم

كاش كسي بود كه سرم رو مي ذاشتم روي شونه هاشو زار زار گريه مي كردم
اين روزا خيلي سخت ميگذره
خيلي سخت

پ.ن: برام دعا كنين . . .
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۱, چهارشنبه

مملكته داريم

سر خيابون داشتم مي رفتمو به بوتيك ها نگاه مي كردم، سه تا پسره كه ميومد راهنمايي باشن بر و بر توي چشم من نگاه كردن و گفتن «عمو كلاس چندي؟» مملكته داريم ؟!

بچه ي شيش هفت ساله سوار دوچرخه ي بيست و هشته همين طور كه داره از كنارم رد ميشه چشمك مي زنه ! مملكته داريم ؟!

پسره استريته، اون وقت اس ام اس ميده به خدا دوستت دارم ! بدون تو نمي تونم زندگي كنم ! هر موقع خواستي من حاضرم ! مملكته داريم ؟!

رفتم انتشاراتي دانشگاه جزوه ي هفته ي پيش بچه ها رو كپي كنم،‌ يارو انتشاراتيه بعد از اينكه كلي تعارف كرد ! ميگه قربونت برم عزيزم ! حساب مي كنيم حالا (با چشمك) اونوقت دو برابر حساب كرد ! مملكته داريم ؟!

دانشگاه جديد قبول شديم به جاي اينكه بچه ها بگن مباركه ميگن مواظب باش پسراي دانشگاه مختو نزنن ! مملكته داريم ؟!

يه دختره همكلاسيم 16 بار دماغشو عمل كرده ولي ميگه باز انحراف داره ! همه ميگن به به چه دختري ! اونوقت هفته ي پيش يه پسره عمل كرد همه ي دخترا با دست نشونش ميدن ميگن آبروي پسر ها رو برده‌ ! مملكته داريم ؟!

بچه ها مي خواستن سوار تاكسي شن ديدن هيچكي نگه نمي داره به من گفتن تو برو جلو وايسا رفتم ديدم 5 تا ماشين كيپ هم سپرهاشون جفت هم شد ! حالا اينا هيچي! دو تا از ماشينا هيونداي بود و كمري ! اومده بودن مسافر بزنن! مملكته داريم ؟!

با يكي از رفقا رفتيم بيرون داريم با ماشينش فر مي خوريم باباش زنگ زده ميگه بيا منو برسون خونه ميريم دم ادارش يارو بد نگاه مي كرد! فرداييش توي چت پسرش بهم ميگه چه طوري خوش تيپ ! بابام خيلي ازت خوشش اومد! دعوتت كرد بيا خونمون ! مملكته داريم ؟!

يكي از واحدامونو تازه فروختيم يارو پسرش رو كه دانشجو هم هست آورده نشونده هر شب يه دختر رو مياره خونه ! اونوقت ماها حتي اجازه ي دوست داشتن عشقمون رو هم نداريم ! مملكته داريم ؟!

ديروز نون خريده بودم داشتم ميومدم خونه ديدم سه تا پسره پونزده شونزده ساله دارن ميان همه هم فشن ؟! به من رسيدن به همديگه نگاه كردن و زيك زاك رفتن تا بخورم بهشون ! منم اون روز كرمم گرفته بود اينقدر مسخره بازي درآوردم و زيك زاك رفتم كه دوتاشون خوردن به ماشين يكي ديگش خورد به تيربرق منم كه سرم داشت گيج ميومد دو ساعت چرخيدم تا راه خونمو پيدا كردم ! مملكته داريم ؟!

توي اين همه گرفتاري كه مردم دارن همه ي حرفشون توي تاكسي بد و بيراه گفتن به نوه ي ملكه انگليسه كه تازه ازدواج كرده و يه پنگوئن رو بين ۴۰۰ پنگوئن به فرزند خوندگي قبول كرده ! مملكته داريم ؟!

پ.ن1: بداهه هاي بالا خزعبلات ذهن پريشان و ناقص منه !

پ.ن2: همشون توي دو هفته ي پيش اتفاق افتادن ! مملكته داريم ؟! 



فايل جالب امروز:
توضیح: كليپ - شوخي يه زن با شوهرش در حد المپيك !
حجم: 1.55 مگا بایت
لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید
 
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

. . .

خیلی مایلم بدانم که در این روزهای سرد ، گاهی که پشت شیشه ی بخار گرفته می ایستی ، با انگشتت چه می نویسی ؟ یادی از من می کنی یا نه ؟ نام مرا می نویسی ؟ بنویس نامم را تا ببینی چگونه در نگاهت ، روی شیشه برایت اشک می ریزد نامم



امروز يه خورده دلم گرفته . . .
 
 
 
فايل جالب امروز:
توضیح: كليپ - تفاوت كودك امريكايي و عراقي !
حجم: 3.28 مگا بایت

لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

كيف پول

سه شنبه يكي از بچه هاي يوني بهم گفت كه يه كتاب روانشناسي مي خواد ولي توي اون شهري كه توش درس مي خونيم سوال كرد و نداشتن
واسه همين به من گفت كه رفتي شهرت اين كتاب رو برام ميگيري؟
منم گفتم كه آره اسمش رو بنويس تا برات بخرم
روي يه كاغذ نوشت و منم طبق معمول گذاشتمش توي كيف پولم
اين كيف پولم رو مشهد خريده بودم
سر همون داستان پست مشهد نامه!
بگذريم ! :))
چهارشنبه كلاس نرفتم و با هم پيچونديمش
بهم گفت كه امروز بگير و فردا كتاب رو برام بيار
چهارشنبه قرار بود يكي از بچه ها هارد و فلشم رو برام بياره
پس خونه موندم تا بياد
اما ساعت 8:15 هم شد و نيومد !
تعجب كردم بد قول بود ولي نه اينقدر !
لباس پوشيدم و بهش اس ام اس دادم «شورتت رو بپوش من دارم ميام ! بايد واسه يكي از بچه ها كتاب هم بگيرم !»
اول اينو داخل پرانتز بگم كه فكر بد نكنيد!
ما هميشه براي اينكه بگيم لباس بپوش ميگيم شورتت رو بپوش !
از اينم بگذريم ! :))
خيابون خيلي شلوغ بود واسه همين از كوچه ها رفتم
ولي اون روز كوچه ها هم شلوغ بود
داشتم سمت خونشون ميرفتم كه يهو سگك كمربندم وا رفت !
از جلوم يه بيست نفري داشتن ميومدن و تمام تمركزشون هم روي نيم تنه ي پايين من بود!
خودم رو جمع و جور كردم و رفتم داخل يه كوچه ي بن بست و درستش كردم و راه افتادم
رسيدم به كوچشون كه ديدم توي دستم فقط موبايلم هست و خبري از كيف پولم نيست !
من اصولا كيف پول و موبايلم رو توي دستم ميگيرم
جيبامو گشتم ديدم نه نيست
تو شورتمو گشتم ! ديدم نه خير اونجا هم نيست !
داخل شلوارم رو نيگا كردم ديدم نيست . . .
اي بابا يعني گمش كردم
تازه يادم اومده بود كه علاوه بر يه مقدار پولي كه از قبل توش بود واسه خريد كتاب و يه سري خرت و پرت 60 تومن توي كيفم گذاشته بودم
حالا پول به جهنم اسم كتاب رو هم گم كردم!
كلي فيش و كارت و شماره توش بود!
همين جوري داشتم با خودم حرف مي زدم كه گفتم تا دير نشده همين مسير رو برگردم تا شايد پيدا كنمش
سريع برگشتم و در همين حين هم رفيقم زنگ زد كه كجايي من دارم ميام سمت خونتون
گفتم بميري كيفم گم شده ! دارم دنبالش مي گردم
همين مسير رو برگشتم تا خونه ولي نه خير نبود
هوا ديگه تاريك شده بود
آخه من نمي دونم توي اون تاريكي كي كيف و ديده كه برداشته!
داشتم براي خانواده و اژدادش صلوات مي فرستادم كه ديدم رسيدم به خونه!
رفتم بالا گفتم شايد خونه جا گذاشته باشم
ولي نه خير اونجا هم نبود!
بله علي خان گمش كردي!
يه كيف پول + يه تراول از مادرم گرفتمو و از خونه زدم بيرون
به رفيقم هم اس ام اس دادم كه اسم كتاب رو دوباره برام بفرست
اون يكي رفيقم هم اومد و با هم يه بار اون كوچه رو ديد زديم ولي پيداش نكرديم
يه فري خورديم و كتاب رو هم خريدم و ساعت 10:30 شب بود كه با لب و لوچه ي آويزون اومدم خونه
باور كنيد دلم براي پولش نمي سوخت واسه مداركم ناراحت بودم
تو راه كه داشتم ميومدم يه 2 نفر از بچه ها رو هم ديدم كه كيفشون رو گم كرده بودن!
رسيدم خونه و داشتم شلوارم رو درمياوردم كه ديدم گوشيم زنگ خورد
با بي حوصلگي رفتم سراغش
اولش تعجب كردم به خاطر اسمي رو كه روي ال سي دي موبايلم ديدم
يكي از رفقا بود كه چند ماهي ازش خبر نداشتم
اون: الو علي خوبي؟
من: (با بي حالي) هي بد نيستم. چي كار مي كني خبري ازت نيست؟!
اون: علي كيفت رو گم كردي !؟
من: هان ! آره! (يهو فيوزم پريد. توي دلم گفتم يعني اين خبر به روزنامه ها هم رسيد! )
اون: (با نيش باز) يه يارويي زنگ زد گفت علي ... رو مي شناسي؟ كيفش رو زنم پيدا كرده! شماره ي تو رو مي خواست منم گفتم شايد

مزاحم باشه گفتم خودم باهاش تماس ميگيرم!
من: شمارشو برام اس ام اس كن.

باهاش تماس گرفتم. مشخصات كيفو گفتم
خودشو معرفي كرد
شما فلاني هستيد
با آقاي فلاني نسبت داريد!
گفت كه خونوادتونو مي شناسم
گفتم الان ميام و ازتون ميگيرمش
ساعت 11 شب با ماشين رفتم خونشون
يارو كيفو بهم داد و ازش تشكر كردم

حالا من موندم كه اين يارو شماره ي رفيقمو از كجا آورده!
يه نگاهي كه به كيف انداختم ديدم كه توي جاي بقلش يه فيش بانكي بود كه اسم من نوشته شده بود!
تازه يادم اومد كه به حساب بانكيم پول ريخته بودم
يكم ديگه نگاه كردم ديدم يه برگه توشه كه اسم رفيقم و دو تا شماره از تلفن هاي همراهش روش چاپ شده بود
تازه يادم اومد كه توي يوني قيليم ترم آخر سر كلاس سخت افزار اين رفيقم كه كافي نت داره داده بود براش كارت جديدي چاپ كنن
بهم نشون داد و نظر خواست بعد هم گفت بذار توي كيفت

بعدش كه خونه اومدم گفتم بهترين كار اينه كه يه برگه توي كيفم قرار بدم كه اين بار با خودم مستقيما تماس بگيرن و نصف بچه هاي يوني نفهمن!
واسه همين اين برگه رو طراحي كردم كه لينكش رو ميذارم
اينجا
البته بنا به دلايل مبرهني Https شدست ! :دي
يعني بله . . .
ولي يه چيزايي توش مشخصه !
خلاصه هر چي بود بخير گذشت !

فايل جالب امروز:
توضیح: كليپ - دوربين مخفي
حجم: 3.3 مگا بایت
لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه

. . .


بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی، تا در نکشد جامی
گیر پیر مناجاتست، ور رند خرابتی
هر کس قلمی رفتست، بر وی به سرانجامی
فردا که خلایق را، دیوان جزا باشد
هر کس عملی دارد، من گوش به انعامی
ای بلبل اگر نالی، من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری، من عشق گلندامی
 
 
براي هممون پيش اومده كه درد دلي داشته باشيم ولي كسي رو لايق شنيدنش پيدا نكرده باشيم. به خونواده كه نميشه همه چيو گفت
از قديم هم كه گفتن يه رفيق خوب از برادر به آدم نزديكتره
تنها خوبيه اينجا اينه كه خيلي از حرفا رو مي تونم بي رو در بايستي بگم
ولي گاهي آدم خيلي جاي يه رفيق خوب و توي زندگيش خالي مي بينه
همه ي ما رفقايي داريم كه تنها زماني كه به ما  نياز پيدا كنن به سراغمون ميان و احوالي از ما ميگيرن
نظر من اينه كه همه ي ما ها  يه نفر رو داريم كه سنگ صبورمون ميشه ولي بعضي ها زود و بعضي ها خيلي دير پيداشون ميشه
پ.ن: اميدوارم واسه من خيلي دير نكنه چون منم بي جنبه يه بار ديدي كار دستم دادم ! 


فايل جالب امروز:
توضیح: كليپ - هتل
حجم: 5.46 مگا بایت
لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید
 
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

نیا باران . . .

نیا باران

زمین جای قشنگی نیست

من از جنس زمینم و خوب می دانم

که گل در عقد زنبور است

اما یک طرف سودای بلبل، یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست می دارد

نیا باران پشیمان می شوی از آمدن

زمین جای قشنگی نیست

در ناودان ها گیر خواهی کرد

من از جنس زمینم خوب می دانم

که اینجا جمعه بازار است

و مردم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه می دادند

در اینجا قدر مردم را به جو اندازه می گیرند

در این جا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند

نیا باران زمین جای قشنگی نیست

نیا باران

نیا بارن
 
پ.ن: بارون كه مياد بد جور دلم پر مي كشه، خيلي زير بارون رفتن رو دوست دارم، چند روز پيش نيم ساعت زير بارون راه مي رفتم 
نمي دوني زير بارون توي هواي ارديبهشت كنار كوهي كه هميشه نگاه كردن بهش بهم آرامش ميده چه لذتي داره
حتي اگه تمام مردم از كنارم رد بشن و به همديگه بگن ولش كن ديوونست . . . !!!


فایل جالب امروز:
توضیح: كليپ - دوربين مخفي +15 !!!
حجم: 6.54 مگا بایت
لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید
 
    فعلا باي  
 
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

عشق != دوست داشتن


فایل جالب امروز:
توضیح: كليپ - مادران قرن بيست و يكم !
حجم: 2.04 مگا بایت
لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید
 

   فعلا  
۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

كو ... كجاست مجنون ؟



به كدام مذهب هستيم
به كدام ملت هستيم
كه كشند عاشقي را
كه تو عاشقم چرايي؟



چه باشد چاره ي عاشق
بجز ديوانگي كردن
چه باشد نياز معشوقان
بجز بيگانگي كردن




زهر ذره بياموزيد
پيش نور برجستن
زپروانه بياموزيد
چنين ديوانگي كردن



به طواف كعبه رفتم
به حرم رهم ندادن
كه برون در چه كردي؟
كه درون خانه آيي!



به قمارخانه رفتم
همه پاكباز ديدم!
چو به صعمحه رسيدم
همه زاهد رياحي!

پ.ن: اميدوارم هميشه شاد و سلامت باشين  

فایل جالب امروز:
توضیح: كليپ - با موضوع ترس
حجم: 4.89 مگا بایت
لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید
 
فعلا باي 
۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

كي من؟

يه چند وقتيه كه حس مي كنم خيلي هيز شدم !
همين چند روز پيش توي خيابون يه پسره رو ديدم كه داشت با رفيقاش مي رفت
اين قدر به بنده خدا زل زدم خودش خجالت كشيد و سرشو پايين انداخت !
بايد يه راه حلي پيدا كنم اينجوري نميشه !
كار دست خودم ميدم آخرش !


فایل جالب امروز:
توضیح: كليپ - نازترين بچه اي كه تا حالا ديدم 
حجم: 2.23 مگا بایت
لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

بوس !

چند روز پيش دندون فشون پسرخالم بود
راستش من خيلي اهل مهموني هاي خونوادگي نيستم
دليلش هم مشخصه
اولا همه اونجا دو به دو با هم حرف مي زنن ولي من هيچ همسن و همزبوني ندارم بنابراين كسل كنندست كه 4 ساعت به حرفاي بقيه گوش بدي و آخر هم با اينكه چيزي نفهميدي ولي مثل بز سرت رو به نشانه تاييد تكون بدي
دوما هم اصولا من هرجا پا بذارم چه مهموني باشه، چه عيد ديدني باشه، چه دندون فشون و تولد بايد به مشكلات سخت افزار و نرم افزاريشون پاسخ بدم
البته من از اين كار خسته نميشم چون حداقل از اين دنيا يه چيزايي مي فهمم!
بگذريم
چي مي خواستم بگم و به كجا رسيديم!
بريم سراغ همون دندون فشون!
پسر خالم تازه دندون درآورده بود و خالم هم براش جشن گرفته بود و من رو هم به شخصه دعوت كرده بود
منم گفتم براي اينكه بتونم يه كمي بپيچونم و ديرتر برم طبق معمول هر روز رفتم واسه ورزش
روي ميز پرس دراز كشيده بودم و داشتم هارتل ميزدم كه گوشيم زنگ خورد
مامانم بود
واي حالا گير ميده چرا دير كردي!
سريع كارامو ديدم و دوش گرفتم
پيرهن بنفشم رو پوشيدم و گردنبند پلاك فروهر هميشگيم رو هم انداختم و با يه شلوار لي ابروباد آبي و دستبند و ساعت اسپرت راه افتادم
روز جمعه بود و طبق معمول شهر خيلي خلوت بود
گفتم از كوچه برم بهتره
از بين يكي از كوچه ها رفتم كه هميشه خلوت بود ولي اون روز نمي دونم چي شده بود كه خيلي شلوغ بود
من تا به حال اون كوچه رو اونقدر شلوغ نديده بودم
اينم از شانس من بود!
به وسطاي كوچه رسيدم كه ديدم يه ماشين وارد كوچه شد
عرض كوچه يه 60 متري هست
ولي اين يارو صاف داشت ميومد كه منو زير كنه!
كمي كه جلوتر اومد ديدم دوتا پسر جوون و تقريبا همسن و سالم توي ماشين نشستن
ديدم مثل اينكه خوردن كه اصلا حواسشون نيست كه دارن زيرم ميكنن!
بلهههههه همين جوري داره مياد
ماشين كه به يك متريم رسيد سر فرمون رو كج كرد و در حاليكه نزديك بود منو زير كنه 4 تا تيكه بهم انداخت
نمي تونم بگم چي گفتن!
اون يكيش هم كه لباشو غنچه كرده بود و لبخند مي زد!
معلوم بود بچه تهرانن
بعدش گاز داد و دو تا بوق هم زد و رفت
من كه داشتم آناليز مي كردم كه چي شده
سرم رو چرخوندم و ديدم كه تمام اهل كوچه دارن منو نگاه مي كنن
دخترا كه چشمك مي زدن و پسرا هم از خنده ريسه مي رفتن!
گفتم آخه اينم شانسه كه تو داري علي
هميشه اين كوچه خلوت بودا حالا يه امروز 200نفر آدم بايد توش باشه!
سرخ و سفيد شدم و سريع زدم به چاك!
يادمه ترم آخري كه توي دانشگاه قبليم بودم
يه روز از سر بيكاري و بي حوصلگي كلاس رو پيچونديم و رفتيم بيرون
سر ظهر بود يه سري از بچه ها رفتن خونه من و دو تا از دوستام هم گفتيم كه ميريم به سمت كوي دانشگاه و از اون ور هم ميريم پاتوق هميشگيمون
سه نفري داشتيم مي رفتيم و طبق معمول يكي از بچه ها داشت جك تعريف مي كرد و منم كه خوش خنده همش داشتم از خنده وامي رفتم!
دو قدم كه جلوتر رفتيم
ديدم يه موتوري با دو تا سرنشين داره مياد
اينقدر پر سر و صدا بود كه همه نگاش كرديم!
دو تا پسر جوون سوارش بودن
تا رسيدن به ما يارو كه پشت فرمون بود لباشو غنچه كرد و يه بوس آبدار و صدا دار براي من فرستاد!
واي باور نمي كنين اينقدر صداش بلند بود كه بچه ها همه متوجه شدن
من كه خنده روي لبام خشك شده بود
سرمو پايين انداختم چون مي دونستم كه اين دو تا ورووجك اگه ديده باشن و فهميده باشن دهنم سرويسه
سرمو كه بالا گرفتم ديدم اين دوتا دارن از شدت نگهداشتن خندشون منفجر ميشن
ديگه طاقت نياوردن و خندشون تركيد!
سر خيابون بلند بلند داشتن مي خنديدن
بهم گفتن كه بابا مياي بيرون حجابت رو رعايت كن ديگه يقتو ببند ديگه
منم سريع دكمه ي بالاي يقه پيرنم كه باز بود و بستم و دوباره اين دو تا منفجر شدن از خنده
بهشون گفتم دهنتون سرويس به بچه هاي يوني (دانشگاه) چيزي نگينا !
اونام گفتن  چشب عزيزم فقط يه بوس بده
گفتم خفه شين
زود باشين زودتر از اينجا در ريم!
حواسم بود كه زير زيركي دارن مي خندن ولي اينقدر اعصابم خورد بود كه محلشون نذاشتم
داشتيم نزديك محل پاتوقمون ميشديم
پياده رو بسته بود و ما مجبور شديم از خيابون بريم
آخه من نمي دونم شهرداري مياد پياده رو و موزاييك مي زنه
هنوز سيمان زير كاشي خشك نشده اداره آب مياد ميكنه
فرداييش گاز مي كنه
فردايبيش تلفن ...
مملكته داريم؟!
خلاصه مجبور شديم از خيابون بريم
من جلو مي رفتم و دوستام هم پشتم ميومدن
دو قدم كه برداشتم ديدم يه ماشين هيونداي صورمه اي خيلي خيلي توپ جلو پام وايساد!
يه آب دهن قورت دادم وديدم كه راننده شيشه ي ماشينش رو پايين كشيد
يه پسر 23 يا 24 ساله بود
با تي شرت سفيد تنگ و اندامي و موهاي فشن و بالا داده
گفت سلام عزيز من خوشگلم ببينم آتيششششششششش داري!؟
اين حرف "ش" آتيش رو يه پنج ثانيه اي كشيد
بعد هم چشمك زد و ديدم دو تا پسره ديگه هم توي ماشينن و يكيشون از سمت راست و اون يكي از چپ گردن راننده دارن منو نگاه ميكنن
اونا هم همسن و سال خودم بودم
بعد هم اشاره كرد كه بيا بالا
صداي ريسه رفتن دو نفر از خنده منو به خودم آورد
برگشتم و ديدم كه اين دو تا هر كدوم يه طرف افتادنو دارن ميميرن از خنده
گفتم زهر مار چتونه
به پسره هم گفتم نه خير آقا ندارم برو
خودم هم اين دو تا رو پاشوندم و گفتم بريم ديگه
ديدم ناي بلند شدن ندارن از خنده
من داشتم از عصبانيت منفجر مي شدم اونوقت اينا رو نيگا
دارن برا خودشون حال مي كنن
از اون خيابون كه رد شديم ديدم كه سر درد بدي گرفتم
به بچه ها گفتم كه شما برين بگردين من ميرم خونه
يكي از بچه ها گفت نترس بابا ما باهاتيم
گفتم خفه شو حوصله ندارم ميرم خونه
اونا هم گفتن كه بابا بي تو حال نمي ده كه ما هم ميام
با هم راه افتاديم ولي غافل از اينكه من خوب توجيهشون نكرده بودم كه خواهشا پيش بچه ها لال شين
از فردا توي يوني داستان داشتيم!
هر موقع كه مي خواستم حالشونو بگيرم ميگفتن كه ميگيما !!! بوسسسسس !!! آتيششششششششش!!!!
يه بار ديگه اعصابمو خورد كردن
گفتم هر غلطي دلتون مي خواد بكنين
يوني ما يعني كلا بچه هاي فني توشون بومي كمه
يعني هستا ولي واسه كل استان
از همه قشري داشتيم
خوزستاني، كرد، ترك، مازني، مشهدي، قم، تهران و البته قزوين!
من حواسم به اين آخري نبود!
يه روز داشتم توي يوني از آب سرد كن آب مي خوردم كه ديدم همين عزيز برادر قزويني پشت سرم ظاهر شد
داش چرت و پرت ميگفت كه ديدم يكي از استادا رد شد منم باهاش كار داشتم و اينو پيچوندم
ولي يه كمي اخلاقش تغيير كرده بود
اولش متوجه نشدم
ولي وقتي يكي دو تا از بچه هاي كرج و تهران كه اين كاره هم بودن و ديدم كه مشكوكن شك كردم!
رفتم پيش اون دو تا نا رفيق و گفتم نامردا مگه چيزي گفتين؟
ديدم نيششون دوباره باز شد
گفتم خيلي نامردين
همين هفته ي پيش ديدم توي ياهو آن شد و باهم كلي حرف زديم
اصولا عادت ندارم كه با دوستام قهر باشم
چند روز بعد از اون قضيه بخشيدمشون
از اون روز تا الان هر موقع توي چت آن ميشن
موقع خداحافظي اين شكلك رو ميذارن و ميگن يادته؟!
بوسسسسسسسس!!!

فایل جالب امروز:
توضیح: كليپ گرگ ها - كي ميگه ما انسان ها از گرگ ها بهتريم؟  اين كليپ رو نگاه كنيد تا معني انسانيت يك گرگ را ببينيد و اشك بريزيد
حجم: 9.01 مگا بایت
لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

90/2/1

ساعت 4 بامداد: از خواب بلند شدم و به زور سعي كردم خوابم ببره ولي نشد
ساعت 6 بامداد: از رختخواب بلند شدم و بعد از صبحانه مختصر لباس پوشيدم
ساعت 6:30 بامداد: با تمام بي حوصلگي و خستگي و كسالت راه افتادم كه برم دانشگاه
ساعت 7: توي ماشين در حال رفتن به سمت دانشگاه
دستگاه پخش ماشين روشن بود و داشت آهنگ وقتي رفتم مهستي رو پخش مي كرد
همون آهنگي كه متنش رو توي پست قبلي نوشتم
واي ديگه بهتر از اين نميشه!
همين يه تراك كافي بود تا يه روز خوبي رو داشته باشم
با شادي و شنگولي رفتم سر كلاس !
واي كه چقدر خوبه آدم به مهستي گوش كنه اونم اول صبح

فایل جالب امروز:
توضیح: كليپ دوربن مخفي ! آقاي دكتر ! 10+
حجم: 4.85 مگا بایت
لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید


Followers

با پشتیبانی Blogger.