۱۳۹۲ شهریور ۱, جمعه

درود من به تو یار قدیمی !!!


تقریبا سه سالی میشد که خودمو از دیدش دور نگه داشته بودم...
اگه هم همو میدیدیم خیلی اتفاقی بود و انگار نه انگار..!
بعد از اون همه بد و بیراهی که بینمون رد و بدل شده بود این بهترین حالت بود..
امسال نوروز که اومد گفتم بهش یه اس ام اس بدم تا اگه ناراحتی بین ما هست از بین بره..
دوست نداشتم دلخوری بین من و کس دیگه ای وجود داشته باشه..
اما خب نشد..
گذشت تا رسید به چندی پیش..
توو پیاده رو داشتم راه می رفتم و در حال خودم بودم که چشمم بهش افتاد که صد متر جلوتر جلوی سوپری منتظر وایساده بود..
چون توو راهم بود خواستم برم اون طرف خیابون تا همو نبینیم ولی گفتم بیخیال ما که با هم حرف نمی زنیم..
چند متر جلوتر که رفتم دیدم روشو برگردوند و اون ور و نگاه کرد..
پیش خودم گفتم خب همون بهتر که نرفتم اون ور..
هنوز یک قدم ازش دور نشده بودم که شنیدم گفت ... سلام علی آقا..
منم سریع سرم و برگردوندم و باهاش احوالپرسی کردم..
یه چن دقیقه که گذشت دیدم داداشش از سوپری بیرون اومد و بعد از سلام و احوالپرسی..
گفت من میرم تو بعد بیا (رو به داداشش)..
اونم از خدا خواسته بهش گفت باشه تو برو..
بعد از خدافظی با داداشش.. به خودش که نگاه کردم دیدم چنان میخ شده و داره نگام میکنه که یه آب دهن بزرگ قورت دادم..
درسته که اون تنها کسی بود که باهاش تا اون حد جلو رفته بودم ولی توقع نداشتم بعد از اون همه بی احترامی به همدیگه بازم توو نخم باشه.. گرچه آغاز کننده و مسبب تمام اون ماجرا ها خودش بود..
ولی بازم برام باور کردنی نبود..
جو خیلی سنگین شده بود..
خواستم بپیچونم ...
گفتم که خب مزاحمت نمیشم.. من دیگه برم..
چنان نگاه می کرد که نگوو..
بهش دست دادم دستم و گرفت و گفت پیش ما بیا تورو به خدا..
اینقدر حشری شده بود که مثل همیشه دستاش عرق کرده بود...
دیگه واقعا نتونستم تحمل کنم..
از طرفی خیلی خوشحال بودم که تونستم باهاش حرف بزنم و دیگه باهاش قهر نیستم ولی از طرف دیگه دیدم این صحنه منو یاد چند سال پیش می انداخت..
هیچ وقت عادت ندارم که یک اشتباه رو دوبار تکرار کنم.. هرچقدر هم که نیاز داشته باشم..
داشتم می رفتم هم دستم رو ول نمیکرد..
توو چشاش نگاه نکردم و سریع خودم کنار کشیدم..
با لبخند تلخی ازش جدا شدم..
پیش خودم گفتم که امکان نداره یک آدم عوض بشه..
ولی اگه همون آدم قدیم باشه..
یک روز نشده زنگ می زنه..!
شبش آشناهام از تهران اومدن..
به قول خودشون تهران واسه کار خوبه.. شمال واسه تفریح.. حالا با اومدن به شمال برای تفریح چقد به زندگی ماها گند می زنن اصلن مهم نیست!
حوالی دم ظهر بود.. با دوستان بودیم که دیدم گوشیم زنگ خورد..
خودش بود!
حدسم درست بود..
غرورم اجازه نمی داد جواب بدم..
هنوز آخرین اس ام اسش یادم بود..
----
----
تو رو به خدا هیچ وقت چیزی نگین که برای طرفتون غیر قابل قبول و ناراحت کننده باشه.. چون شاید بخشیده بشین ولی فراموش هرگز..
دلی که شکسته دیگه شکسته.. با هیچ چینی بند زنی هم نمیشه سر و تهش رو هم آورد..
هر زمانیکه دوباره بهم نزدیک میشین دوباره یادتون می افته و قلبتون درد میگیره..
----
----
نمی خواستم از این حد جلوتر بریم..
واسه همین هم جواب ندادم
دوبار زنگ زد
باز هم جواب ندادم
اس ام اس داد که اگه بیکاری فردا بریم بیرون .. من مرخصی گرفتم..
بهش اس ام اس دادم که کار دارم و نمی تونم..
گفت اوکی .. یه روز دیگه میریم
...!
غمم گرفته بود که چیکار کنم که نه سیخ بسوزه نه کباب!
اس ام اس داد که پس فردا هر ساعتی که میخوای بگو که بریم بیرون..
پیش خودم گفتم که حتما یادش میره و این هوس لعنتی از سرش می افته.. در کمال ناباوری دیدم پس فرداش بازم اس ام اس داد! ... کی بریم بیرون؟!...
جواب ندادم!
نیم ساعت .. سه ربعی که گذشت دیدم باز هم اس ام اس داد..
بله.. از اون چیزی که می ترسیدم سرم اومد..
ناراحت شده بود که چرا جوابش رو ندادم ولی این بار مودبانه!
منم خواستم بهش اس ام اس بدم ولی با شناختی که ازش داشتم دیدم اگه حالا جوابشو بدم بدتر میشه..
بیخیال شدم..
چند روز که گذشت.. باز هم حواسم رفت پیشش و گفتم که یه احوالی ازش بگیرم..
بهش اس ام اس دادم..
اس ام اسم یه قطعه ی طنز بود که یکی از دوستای صمیمیم برام فرستاده بود و من هم کلی خندیده بود..
توو مایه های دلتنگی برای دوستای قدیمی بود..
قبل از این هم برای چند تا از دوستای دیگم فرستاده بودم
براش فرستادم
با حالت دلخوری پاسخ داد که حالا اشکال از ما شد !
منگ شده بودم!
آخه این فقط طنز بود.. همین!
قبل از اون برای هرکسی فرستاده بودم استقبال هم ازش شده بود ولی این بار ...!
راستش دلخور شدم..
توقع نداشتم اینجوری واکنش نشون بده..
پیش خودم گفتم باشه دیگه بهش اس ام اس نمیدم..
چند دقیقه که گذشت خودش اس ام اس داد و گفت برات آرزوی موفقیت می کنم و اصن بیخود بهت زنگ زدم! دیگه زنگ نمی زنم!
این حرف و لحن برام خیلی آشنا بود!
نه باز همون آدم سابق بود
به همه چیز و همه کس بدبین... تحمل کوچکترین حرفی رو که مخالفش باشه نداره..
با خنده تمام اس ام اس هاش رو پاک کردم و پیش خودم گفتم راست گفتن که..
قلاده ی سگ و صد سال بستند .. باز کردند دیدن باز کجه!
...
پ.ن1: ادکلن 212 Sexy man خریدم .. به جای اینکه بقیه تحریک بشن خودم حشری شدم!
پ.ن2: یکی از دوستان تووی فیس بوک می گفت که آدم باید مثه امیر تتلو بروز باشه!
وضع جامعه رو ببینه و شعر بخونه!
نه مثه شاهین که شیطان پرسته
...!!!
یکی نیست به این دوست عزیزمون بگه که این مقایسه ی شما مثه این می مونه که از Pink Floyd به خاطر خوندن آهنگ Another Brick In The Wall در سال 1979 به خاطر اوضاع و نظام آموزشی بریتانیا شاکی باشیم و بگیم که چرا Josephine نخوند
یه چیزایی توو مایه های سوسن خانم! ابرو کمون!!



....

5 نظرات:

آیدین گفت...

تو رو به خدا هیچ وقت چیزی نگین که برای طرفتون غیر قابل قبول و ناراحت کننده باشه.. چون شاید بخشیده بشین ولی فراموش هرگز..
دلی که شکسته دیگه شکسته.. با هیچ چینی بند زنی هم نمیشه سر و تهش رو هم آورد..

اوجی بود واسه خودش تو نوشتت :)

amir گفت...

باید برای حفظ عشق جنگید و تو برای حفظ رابطتون نه تنها هیچ کاری نکردی بلکه خودتم مقصری نه فقط اون.

باید به پذیری که ادما اشتباه میکنند باید بخشیدن را یادبگیری
به این راحتی رابطتون را فدای غرور نکنین و سوتفاهم ها را رفع کنید...بچه که نیستین!

حالا مطمئنی که عاشقته؟ نه کنه هوس بازه؟

کوله بار سفر گفت...

آیدین نازنین ممنون که اومدی و کامنت گذاشتی
===
امیر آقا:
ایشون استریت هستن و دوست دختر دارن..
و قرار هم هست ازدواج کنن !
فکر کنم که دیگه نیاز به توضیح بیشتری نباشه !!!

محمد گفت...

خوشحالم که تن به همچین رابطه ای ندادی
قوی باش

کوله بار سفر گفت...

محمد نازنین:
گاهی اوقات با خودم میگم که بهش شانسی بدم ولی وقتی می دونم که طرفم فقط از من سکس میخواد پشیمون میشم

Followers

با پشتیبانی Blogger.