۱۳۹۰ فروردین ۲۰, شنبه

من و گرگ ها !!!

هميشه از ديدن كوه لذت مي بردم
توي شهر ما كوه در داخل شهر هم وجود داره
بعضي موقع ها كه دلم ميگيره از كسي يا دلتنگ ميشم ميرمو از پاي كوه رد ميشمو همين طور بهش خيره ميشم
نگاه كردن بهش بهم آرامش ميده
چند وقت پيش يكي از اقوام براي سفري بايد به ترمينال مي رفت
ترمينال خارج شهر و بعد از همين كوهه كه من براتون گفتم قرار داره
چون بليط ساعت 12 شب بود خونواده از من خواستن تا باهاش تا ترمينال برم
بعد از نيم ساعت تاخير ماشين حركت كرد
من هم بعد از خداحافظي راه افتادم و اومدم بيرون
هوا كاملا بهاري بود و حيف بود كه از دستش بدم
واسه همين بي خيال ماشين گرفتن شدم و گفتم پياده ميرم
در ورودي ترمينال روبروي كوهه يعني تا داخل شهر پياده 10 دقيقه راه هست
داخل شهر دقيقا به اون كوهه مي خوره كه من براتون گفتم
چون از خيابون هم ماشيني عبور نمي كرد من هم تصميم گرفتم تا براي اينكه بهتر از اين هوا لذت ببرم و نزديك كوه هم باشم از كنار خيابون برم
خلاصه هنوز 100 متر جلو نرفته بودم كه ديدم توي پياده رو چند تا جسم سپيد هي وول مي خورن!
با خودم گفتم از بس اين فيلم هاي ترسناك بلاد كفر رو نگاه مي كني خيالاتي شدي!
ولي وقتي نزديك تر شدم ديدم انگار چند تا گردالي نوراني همين جوري بهم زل زدن!
تا اينكه فهميدم چشمه!
گفتم آخه آدم مگه با اين چشم هاي بزرگ اون قدي ميشه!
همين جوري نزديكشون شدم تا اينكه به چهار قدميشون رسيدم
گفتم بله علي گاوت زاييدددددددددددددددددددددد
چهار تا گرگ سپيد بزرگ بهمراه اهالي منزل كه سه تا هم توله بودن تشريف آوردن پيك نيك! اونم اون وقت شب!
خب قطعا بيشتر از اينكه اونا از من بترسن من از اونا مي ترسيدم!
همين جوري روي پاهاشون نشسته بودن و داشتن به طعمشون نگاه مي كردن!
يكي از توله ها هم همين جور كه داشت منو مي پاييد و زبون نيم متريش رو هم بيرون و تو مي داد همچين با پهلوش به مامانه زد كه يعني مامان من شام مي خوام!
خب اگه شما در اين لحظه قرار بگيرين دو كار انجام ميدين !
يك اينكه با تمام سرعت از اونا دور ميشين و دو اينكه با تمام سرعت به سمت اونا ميرين!
اوليش منطقي تره!
ولي من...!؟
ولي من هيچ كدوم از اين كارا رو نكردم!
بلكه با خونسردي كامل و اينكه تمام توجهم به اين بود كه يه بار قسمتي از شلوارم خيس نشه! و در حالي كه داشتم سكته مي كردم! چون تا حالا يه گرگ با اهل بيتش رو از اين نزديكي نديده بودم اونم 1 بامداد ! فكري به سرم زد ! بايد كاري كنم كه روي من حساس نشن
من كه داشتم از جلوي اين خونواده ي محترم رد مي شدم ديدم همشون عين اين جغدا كه سرشون 360 درجه مي چرخه دارن منو دنبال مي كنن!
گفتم خدايا نميشه يه اسبي الاغي گاريي كاميوني چه مي دونم يه اتومبيلي برام بفرستي تا من در برم!
سرمو كه برگردوندم ديدم يه ماشين سمند زرد رنگ كه تاكسي بي سيم هم بود داشت ميومد سمت من!
ديگه بهتر از اين نميشد!
اگه توي يه بيابون بنزين تموم كني و يه ماشين ببيني كه داره از اونجا رد ميشه اونقت مي فهمي كه من چي ميگم!
دست نگه داشتم و اونم جلوي پام ترمز كرد
با عذرخواهي از خانواده ي محترم گرگ ها يه بوس باي باي هم براش فرستادم بره حال كنه!
بعد هم با كله رفتم توي ماشين!
بهش گفتم آقا تا دم در منو ببر هر چقدر پول بخواي بهت ميدم
وقتي خونه رسيدم مادرم با تعجب سر و وضعمو نگاه كرد و گفت چي شده؟ مگه سگ دنبالت كرده!
خب از مادر كه نميشه چيزيو پنهون كرد! اون خودش مي فهمه!

نتيجه ي اخلاقي: اگه به كوهي دريايي دشتي جلگه اي چميدونم هر چيزي خيلي علاقه دارين كمي هم منطقي باشين آخه مگه روزو ازتون گرفتن كه 1 شب ميرين كوه ديدني! بعد هم سعي كنيد هميشه با حيوانات رفيق باشيد آخه مگه حيووناي به اين نازي كه خدا آفريده ترس داره؟!





فایل جالب امروز:
توضیح: كليپ شبهاي قزوين !!!
حجم: 235.54 كيلو بایت
لینک: از سرور مدیا فایر - پس از لود شدن صفحه ی لینک منتظر بمانید تا درخواست دانلود شما به سرور فرستاده شود سپس بر روی Click here to start download.. کلیک کنید

دانلود

2 نظرات:

mahsa گفت...

سيلام!
بازديد كننده باحال و بامعرفت غريبه هستم!
سرگذشت 6 هم خوندم..
دلم گرفت با خوندش... آخه چرا؟
5 سال عاشق كسي باشي و آخرش...:-(
چه باحال!منم تاحالا سگ با اهل و عيالش نديدم!
بچه كه بودم يه بار نزديكاي كوه يه سگ دنبالم كرد..تنها نبودم.. داشتم ميدوئيدم دنپائيم از پام درومد. حالا سگه هم دنبالمون! منم گريه دنپائيمو ميخوام!
يكي بغلم كرد به سرعت فشنگ دنپائيمو برداشتو الفرار!

نقطه چین ها . . . گفت...

چرا حذف کردی؟!..بهرحال از اون کامنت دلگیر نشو! :-)

یوسف

Followers

با پشتیبانی Blogger.