۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

دوست



لاله رخ اگه کنارت باشه با ایستک استوایی هم میشه مست کرد…




۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

اندر حکایت پورنو .. !



https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiNlYFahrgh_BeoES3qZgXVdyf4h-zmCpS0ElzbJ92yYGk8e13O3afULRGN2Q2tVNrB2rWOer0q7-88cE3HgujV_nTIE2b_XzQYk_uVWWCy1vRh7jC_RlD9EckcJyCxkfl1qfuPA4ok5jk/s1600/tumblr_mw39o8uGWn1rqy64no1_500.gif


من در کل با واژه ی اقلیت مشکل دارم!
آدم یا به حساب میاد یا نه دیگه!
اقلیت و اکثریت دیگه چیه؟! بازم شدش تبعیض دیگه!!
ولی در کل منظورم جامعه ی به اصطلاح اقلیت خودمونه..
همیشه مشکل از دیگران نیست..
همیشه نباید دیو قصه یک استریت باشه و دلبر گی !
من خیلی از خودم در این مورد هم انتقاد دارم! که کم کاری زیادی کردم..
ولی چیزی که خیلی منو آزار میده اینه که بعضی از دوستان این کارها رو به نام جامعه ی ال جی بی تی انجام میدن!
یه چیزایی توو مایه های حمله های وحشتناک دیشب و امروز به پیج های لیونل مسی و فرناندا لیما ..
مثلن شاید خیلی هاتون اون کلیپی که به نام "زرنگ ونک" منتشر شد و به سرعت هم پخش شد رو دیده باشید..
یا همین چند وقت پیش خودم توو یکی از سایت های خارجی به یک کلیپی برخوردم که هم شوکه شدم از دیدنش و هم خیلی برام جالب بود..
ماجرا اینه که یه پسر حدود 27 یا 28 ساله دو تا پسر 16-17 ساله رو میاره خونش یا مکان(!).. و خودش دوربین رو میکاره و میره جلوی دوربین لباسش رو در میاره و از اون دو تا هم میخواد که بیان و جلوی دوربین باهاش سکس کنن!
حالا تا اینجای ماجرا شدش مثلن پورنو!
فیلم بیصداست... یعنی به جاش آهنگی پخش میشه..
اما جای جالب داستان از اونجا شروع میشه که یکی از پسرا که به نظر کوچکتر هم میاد با اشاره به دوست گرامی 27 یا 28 ساله از اون یکی دوستش یواشکی می پرسه: « حشیش زده ؟! »
طرف هم میگه:« نه! کونه.. !! »
کاملن رل و میک آپ آرتیست ماجرا مشخصه که گی هستش ..
بزارین کمی از این ماجرا دور شیم..
مدتی میگذره که یکی از دوستان گی که میشناختمش فوت کرده
یعنی احتمالن خودکشی کرده!
توو پیج های مختلف فیس بوک هم اطلاع رسانی شد..
اصلن کاری به طریقه ی مرگش ندارم.. چون اطلاع درستی ندارم.. ولی این دوست عزیز از دست رفتمون با اینکه همه ی رفقاش اطلاع داشتن از گی بودنش ولی بسیار با احترام و مهربانی باهاش رفتار میشد..
به حدی که پس از مرگش دوستای استریتش براش پیج فیس بوک راه اندازی کردن و یادش رو با زدن تصاویرش بر روی درب مغازه و وب و فیس بوک گرامی داشتن...
می خوام بگم وقتی جو روانی بسیار بدی برای ما وجود داره آدم می تونه اینطوری نه تنها خودش بلکه یادی هم از هم قبیله هاش بکنه
که بابا ما هم مثه شماییم..
ما هم خوب و بد داریم...
همیشه دوست داشتم که دوستان هم احساس به بالاترین درجه ها برسن و بتونن از این طریق از صداشون و بردی که دارن استفاده کنن..
باور کنید که تاثیرش بسیار بیشتر از مزخرفاتیه که من توی این چند خط نوشتم!

پ.ن:نگو،نخند،نخور،نبین،نشین ،نخواب

اگر می توانی نفس هم نکش

اینجا شهر نه و نگمه هاست

بع بع زیادی نکن

گوسفند خوبی باش  http://www.pic4ever.com/images/5.gif
۱۳۹۲ آبان ۳۰, پنجشنبه

م ت د ا ی ه ب



ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﻠﻒ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭﻟﯽ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻭ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ .
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ :ﮔﺎﻭﻫﺎ ﺑﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﺎ ﻏﺬﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻥ .
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﻠﻪ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ
ﻣﯿﺮﻡ ﯾﻪ ﺟﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺸﯿﻨﻢ !
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯼ ﺣﺎﺿﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺑﺰﻧﻪ ﺩﻫﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﺭﻭ ﺳﺮﻭﯾﺲ ﮐﻨﻪ !
ﺳﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﺭﻗﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﺭﻭ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻮ ﭘﺎﺱ ﮐﻨﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻢ ﺍﮔﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺪﯼ ﻧﻤﺮﻩ ﺗﻮ ﻣﯿﺪﻡ
ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﯾﻨﻪ: ...
.
.
ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﮐﺪﻭﻣﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﺮ ﭘﻮﻝ !
ﺍﺳﺘﺎﺩ :ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﭘﻮﻟﻪ !
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ : ﺑﻠﻪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ! ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﭼﯿﺰﯾﻮ ﻭﺭﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ !
ﺍﺳﺘﺎﺩﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﻧﺶ ﺑﻪ ﺟﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﮔﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻪ "
ﮔﺎﻭ "ﻭ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ .
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﺍﺯ ﮐﻼﺱ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﯿﺮﺭﻭﻥ ﻭﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ : ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﮔﻪ ﻣﻦ ﺍﻣﻀﺎﺗﻮﻧﻮ ﺯﺩﯾﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﺮﻩ ﻣﻨﻮ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ  

* برگرفته از فیس بوک


 
من هیچ وقت درک نمی کردم چرا به فصل پاییز می گن فصل عشاق !
تا اینکه چند روز پیش که از کنار پارک می گذشتم متوجه شدم !
فصل دو نفره ایه لامصب !

پ.ن: حتی اگر شاعر به صراحت گفته بود:  

            " همه عمر برندارم سر از این خمار مستی / دم صبح راست کردم تو به روی آن نشستی "

باز هم معلمای ادبیات می گفتن منظور “عشق الهی” بوده !!!

 
 

 
۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

عشق به استریت




به گمانم نفسی فرصت دیدن داریم
تا ته کوچه فقط پای دویدن داریم
نشکند پشت دل از بار غم حادثه ها
مثل یک بید فقط حق خمیدن داریم


----


به جرات می تونم بگم تا حالا ازهر پسری که خوشم اومد استریت بوده !
اصلن به نظر من مموتی راس می گفت !
در جامعه ی ما گی وجود نداره فقط در فیس بوک و اینترنت ما گی داریم !!

در آخر شما را به دیدن بررسی عشق دو پسر در برنامه ی تلویزیون ج.ا دعوت می کنم :




پ.ن: واقعن چه حالی پیدا می کنین وقتی یکی بهتون اس ام اس میده: «خیلی انی! همیشه در قلب منی! ریدم به اون قیافت! دوستت دارم کثافت! »
خداییش ما ایرانی ها در دوگانگی شخصیت چیزی هستیم واسه خودمون !!



۱۳۹۲ شهریور ۱, جمعه

درود من به تو یار قدیمی !!!


تقریبا سه سالی میشد که خودمو از دیدش دور نگه داشته بودم...
اگه هم همو میدیدیم خیلی اتفاقی بود و انگار نه انگار..!
بعد از اون همه بد و بیراهی که بینمون رد و بدل شده بود این بهترین حالت بود..
امسال نوروز که اومد گفتم بهش یه اس ام اس بدم تا اگه ناراحتی بین ما هست از بین بره..
دوست نداشتم دلخوری بین من و کس دیگه ای وجود داشته باشه..
اما خب نشد..
گذشت تا رسید به چندی پیش..
توو پیاده رو داشتم راه می رفتم و در حال خودم بودم که چشمم بهش افتاد که صد متر جلوتر جلوی سوپری منتظر وایساده بود..
چون توو راهم بود خواستم برم اون طرف خیابون تا همو نبینیم ولی گفتم بیخیال ما که با هم حرف نمی زنیم..
چند متر جلوتر که رفتم دیدم روشو برگردوند و اون ور و نگاه کرد..
پیش خودم گفتم خب همون بهتر که نرفتم اون ور..
هنوز یک قدم ازش دور نشده بودم که شنیدم گفت ... سلام علی آقا..
منم سریع سرم و برگردوندم و باهاش احوالپرسی کردم..
یه چن دقیقه که گذشت دیدم داداشش از سوپری بیرون اومد و بعد از سلام و احوالپرسی..
گفت من میرم تو بعد بیا (رو به داداشش)..
اونم از خدا خواسته بهش گفت باشه تو برو..
بعد از خدافظی با داداشش.. به خودش که نگاه کردم دیدم چنان میخ شده و داره نگام میکنه که یه آب دهن بزرگ قورت دادم..
درسته که اون تنها کسی بود که باهاش تا اون حد جلو رفته بودم ولی توقع نداشتم بعد از اون همه بی احترامی به همدیگه بازم توو نخم باشه.. گرچه آغاز کننده و مسبب تمام اون ماجرا ها خودش بود..
ولی بازم برام باور کردنی نبود..
جو خیلی سنگین شده بود..
خواستم بپیچونم ...
گفتم که خب مزاحمت نمیشم.. من دیگه برم..
چنان نگاه می کرد که نگوو..
بهش دست دادم دستم و گرفت و گفت پیش ما بیا تورو به خدا..
اینقدر حشری شده بود که مثل همیشه دستاش عرق کرده بود...
دیگه واقعا نتونستم تحمل کنم..
از طرفی خیلی خوشحال بودم که تونستم باهاش حرف بزنم و دیگه باهاش قهر نیستم ولی از طرف دیگه دیدم این صحنه منو یاد چند سال پیش می انداخت..
هیچ وقت عادت ندارم که یک اشتباه رو دوبار تکرار کنم.. هرچقدر هم که نیاز داشته باشم..
داشتم می رفتم هم دستم رو ول نمیکرد..
توو چشاش نگاه نکردم و سریع خودم کنار کشیدم..
با لبخند تلخی ازش جدا شدم..
پیش خودم گفتم که امکان نداره یک آدم عوض بشه..
ولی اگه همون آدم قدیم باشه..
یک روز نشده زنگ می زنه..!
شبش آشناهام از تهران اومدن..
به قول خودشون تهران واسه کار خوبه.. شمال واسه تفریح.. حالا با اومدن به شمال برای تفریح چقد به زندگی ماها گند می زنن اصلن مهم نیست!
حوالی دم ظهر بود.. با دوستان بودیم که دیدم گوشیم زنگ خورد..
خودش بود!
حدسم درست بود..
غرورم اجازه نمی داد جواب بدم..
هنوز آخرین اس ام اسش یادم بود..
----
----
تو رو به خدا هیچ وقت چیزی نگین که برای طرفتون غیر قابل قبول و ناراحت کننده باشه.. چون شاید بخشیده بشین ولی فراموش هرگز..
دلی که شکسته دیگه شکسته.. با هیچ چینی بند زنی هم نمیشه سر و تهش رو هم آورد..
هر زمانیکه دوباره بهم نزدیک میشین دوباره یادتون می افته و قلبتون درد میگیره..
----
----
نمی خواستم از این حد جلوتر بریم..
واسه همین هم جواب ندادم
دوبار زنگ زد
باز هم جواب ندادم
اس ام اس داد که اگه بیکاری فردا بریم بیرون .. من مرخصی گرفتم..
بهش اس ام اس دادم که کار دارم و نمی تونم..
گفت اوکی .. یه روز دیگه میریم
...!
غمم گرفته بود که چیکار کنم که نه سیخ بسوزه نه کباب!
اس ام اس داد که پس فردا هر ساعتی که میخوای بگو که بریم بیرون..
پیش خودم گفتم که حتما یادش میره و این هوس لعنتی از سرش می افته.. در کمال ناباوری دیدم پس فرداش بازم اس ام اس داد! ... کی بریم بیرون؟!...
جواب ندادم!
نیم ساعت .. سه ربعی که گذشت دیدم باز هم اس ام اس داد..
بله.. از اون چیزی که می ترسیدم سرم اومد..
ناراحت شده بود که چرا جوابش رو ندادم ولی این بار مودبانه!
منم خواستم بهش اس ام اس بدم ولی با شناختی که ازش داشتم دیدم اگه حالا جوابشو بدم بدتر میشه..
بیخیال شدم..
چند روز که گذشت.. باز هم حواسم رفت پیشش و گفتم که یه احوالی ازش بگیرم..
بهش اس ام اس دادم..
اس ام اسم یه قطعه ی طنز بود که یکی از دوستای صمیمیم برام فرستاده بود و من هم کلی خندیده بود..
توو مایه های دلتنگی برای دوستای قدیمی بود..
قبل از این هم برای چند تا از دوستای دیگم فرستاده بودم
براش فرستادم
با حالت دلخوری پاسخ داد که حالا اشکال از ما شد !
منگ شده بودم!
آخه این فقط طنز بود.. همین!
قبل از اون برای هرکسی فرستاده بودم استقبال هم ازش شده بود ولی این بار ...!
راستش دلخور شدم..
توقع نداشتم اینجوری واکنش نشون بده..
پیش خودم گفتم باشه دیگه بهش اس ام اس نمیدم..
چند دقیقه که گذشت خودش اس ام اس داد و گفت برات آرزوی موفقیت می کنم و اصن بیخود بهت زنگ زدم! دیگه زنگ نمی زنم!
این حرف و لحن برام خیلی آشنا بود!
نه باز همون آدم سابق بود
به همه چیز و همه کس بدبین... تحمل کوچکترین حرفی رو که مخالفش باشه نداره..
با خنده تمام اس ام اس هاش رو پاک کردم و پیش خودم گفتم راست گفتن که..
قلاده ی سگ و صد سال بستند .. باز کردند دیدن باز کجه!
...
پ.ن1: ادکلن 212 Sexy man خریدم .. به جای اینکه بقیه تحریک بشن خودم حشری شدم!
پ.ن2: یکی از دوستان تووی فیس بوک می گفت که آدم باید مثه امیر تتلو بروز باشه!
وضع جامعه رو ببینه و شعر بخونه!
نه مثه شاهین که شیطان پرسته
...!!!
یکی نیست به این دوست عزیزمون بگه که این مقایسه ی شما مثه این می مونه که از Pink Floyd به خاطر خوندن آهنگ Another Brick In The Wall در سال 1979 به خاطر اوضاع و نظام آموزشی بریتانیا شاکی باشیم و بگیم که چرا Josephine نخوند
یه چیزایی توو مایه های سوسن خانم! ابرو کمون!!



....
۱۳۹۲ مرداد ۲۸, دوشنبه

خیال یا خیار !


نصفه شب وقتی داشتم توی اون تاریکی و خلوت از تهران میومدم یه لحظه ی تووی سکوتی که دور و برم رو فراگرفته بود حس کردم پیشم نشستی...
دراز کشیدی و سرتو گذاشتی روی پاهام...
صورت و موهای قشنگت رو نوازش می کردم...
اونقدر این حس برام واقعی بود که نیم ساعت گذشت تا فهمیدم که نیستی...
ولی همون چند دقیقه برام خیلی ارزشمند بود... خیلی

پ.ن: همه چیمون شده خیالی! عشق ورزیدنمون... ابراز علاقمون... دوست داشتنمون... حتا سکس کردنمون...
بیخود نیست رتبه ی بالای بیماران روانی رو در جهان داریم!


۱۳۹۲ تیر ۱۹, چهارشنبه

Cheers!



به سلامتی اونی که 

محرمش نبودیم

اما مرهمش شدیم.....!


Followers

با پشتیبانی Blogger.